اطلاعات کلی خبر
عنوان خبر : ملیکا به شیراز آمد
کد خبر : ۱۴۹۴۷
تعداد بازدید : ۵۳
متن کامل خبر

خداحافظی تلخ ملیکا با ورزشگاه خانگی بم روی دوش هم‌تیمی‌هایش؛ آرام بگیر دختر فوتبال ایران. به گزارش «ورزش سه»، تمام؛ شاید در طول عمر روزنامه‌نگاری و نویسندگی، فقط یک‌بار بشود این‌طور نوشت و نوشتن را شروع نشده، تمام کرد. همان اول نقطه گذاشت و با یک عکس قصه یک مصیبت را شرح داد؛ مثلاً یک عکس بگذاری و بنویسی «بدون شرح»، یا اگر خیلی بخواهی حوصله خرج دهی از مردم بخواهی برای آن کپشن بنویسند. عکس تابوت ملیکا، عکس خندان ملیکا که با روبان سیاه و گلایول‌های سفید تزیین شده و روی آمبولانس چسبیده است از همان تصاویری است که تفسیر ندارد؛ کدام واژه توان توصیف این غم بزرگ را دارد؟ مثلاً چه بنویسیم؟ ملیکا محمدی، ستاره 23ساله تیم ملی زنان؛ همان که مهاجرت معکوس کرده بود و برای پوشیدن پیراهن تیم ملی از آمریکا به ایران آمده بود، درگذشت؟ بنویسم روحش شاد، بنویسیم برای خانواده محمدی، برای آیدا و پدر و مادر ملیکا آرزوی صبر داریم؟ مگر آرزوی صبر ما از سوز اشک‌های آیدا کم می‌کند؟ مثلاً چطور بگوییم که امروز، همین یک ساعت پیش، تابوت ملیکا در ورزشگاه شهر بم چرخید؛ مهدیه، شهناز، سرشین، سمیه، نگین، عاطفه و ... زیر تابوت ملیکا را گرفته بودند. تابوت ملیکا ... چه واژه‌های عجیبی. ملیکا آخرین دور قهرمانانه خود را در بم، روی شانه‌های هم‌تیمی‌هایش زد و تمام. همان‌طور که خودش خواسته بود، همان‌طور که خودش گفته بود، او را بعد از بم به زادگاهش بردند؛ به شیراز، اطلسی، بغل نانوایی فردین ... ملیکا، این غم بزرگتر از چیزی است که با نوشتن، با واژه و با گفتن قابل توصیف باشد. آن‌همه شور و شوق، آن‌همه نور در چشمان پر از امید تو برای بالا بردن جام قهرمانی، خاموش‌شدنی نبودند. وقتی چیزی غیرممکن باشد، وقتی چیزی را باور نکرده باشی پس نمی‌توانی در مورد آن بنویسی. می‌گویند تو رفتی؛ عکس تابوت و آمبولانسی که منقش به تصویر تو بود را در صفحه دوستانت دیدیم؛ پس ما هم باید با تو خداحافظی کنیم. به امید دیدار ملیکا …