اطلاعات کلی خبر
عنوان خبر :
مجذوب پله از پشت رادیو
متن کامل خبر
شهر ریبیرائو پرتو با جمعیتی قابل مشاهده از مهاجران شمال غربی رشد کرده بود که با هدف استفاده از مشاغل فراوان و آب و هوای بینظیر(درست مثل منطقه خودشان!) به این خطه کوچ کرده بودند، با زمستانی گرم و تابستانی بیرحم که درجه حرارتش به بالای صد درجه فارنهایت هم میرسید. بومیان آنجا به طنز میگفتند که این منطقه فقط دو فصل دارد؛ تابستان و جهنم!
اما این شرایط برای کسی که در نزدیکی خط استوا بزرگ شده است، سخت و طاقتفرسا نبود؛ بنابراین در اولین روز از ژانویه 1960، سئو رایموندو، همسر و چهار فرزندش را سوار بر هواپیما کرد و به سمت جنوب به راه افتاد.
رایموندو عاشق ورزش؛ به خصوص فوتبال بود و فقط چند هفته بعد از ورود به ریبیرائو پرتو، به مناسبت تولد شش سالگی بزرگترین پسرش پیراهن سانتوس را به او هدیه داد.
سوکراتس از هر فرصتی که دور و برش بود استفاده میکرد و بازیهای سانتوس را روی رادیوی بیسیم پدرش میگرفت و میشنید. او مجذوب شاهکارهای پله، کوتینیو و په په در تیمی شده بود که یکی از بهترین و بزرگترین باشگاههای تاریخ برزیل به شمار میرفت.
او دلش میخواست که در هر بازی در ورزشگاه حضور داشته باشد و خوشبخت بود که پدرش بلیت یک فصل بازی تیم شهرشان را برایش خرید.
هدیه دولت به پیرمرد، انتخاب او بهعنوان مشاور منتخب در هیئت مدیره بوتافوگو بود و او هر هفته پسرش را همراه خود میبرد، او را در بغل میگرفت و یا روی پلههای کناریاش مینشاند.
یکی از اولین خاطرات فوتبالی سوکراتس، مربوط به هتریک پله در شکست سنگین هفت بر یک تیم شهرشان بود. برای اینکه بفهمید او چه قد بلندی داشت، کافی است بدانید دو سال قبلتر، در سن 9 سالگی و در جریان شادی برای گل سانتوس برابر آ.ث میلان در فینال جام بین قارهای، چنان به هوا پرید که لامپ سقف را شکست.
اگرچه سوکراتس عاشق تماشای فوتبال بود، اما خیلی بیشتر، از بازی کردن لذت میبرد. سئو رایموندو، پسرانش را تشویق میکرد تا در رشتههای ورزشی مختلف شرکت کنند. حتی در یکی از فروشگاههای تجهیزات ورزشی شهر، حسابی باز کرده بود تا پسرها از بابت تأمین توپ، کفش و لباس با مشکلی مواجه نباشند.