میان عشق و وظیفه
پیمان کشاورز
از روزی که انسان راهورسم مکتوب کردن را آموخت تاکنون، به هزاران شیوه سعی در نوآوری، خلاقیت و دگرگونی در پیشبرد آن داشته است. بشر با انتقال سینهبهسینه داستانها و حماسههای گوناگون، سعی در انتقال احوال روزمره خود داشته است. به یاد داشته باشیم دورانی که هنوز نه رسانهای شکل گرفته بود و نه خبری به معنای امروزی آن شیوع نداشت، بااینحال سعی انسان در خبرسازی و اشاعه آن از راه سرایش حماسهها و داستانها بوده است. اشرف مخلوقات در گذار تاریخ کره خاکی، بلایی نبوده که بر سر این سیاره مظلوم آورده باشد و از چشمها پنهان مانده باشد. هر کار بشر با عکسالعملی ازسوی خود او مواجه شده و در این میان، نقشی که خبررسانی ایفا میکند بیشک توصیفپذیر نیست. خبر از ابتدا جزء لاینفک زندگی روزمره ما بوده است. در واقع، هر نوع آگاهی از تونل خبر به وقوع میپیوندد و این دور تا آخرین لحظه عمر با انسان همراه خواهد بود. از راهاندازی آژانسهای بزرگ خبری بینالمللی تا رسانههای بزرگ ملی و محلی، همه و همه یک هدف را دنبال میکنند: آگاهی. در این بین، نقش خبرنگار به عنوان راوی شاید بیبدیلترین نقشی است که در این مجموعه به چشم میخورد. روایتگر اگرچه خود و به اختیار، توان تغییر همه چیز را دارد و در واقع میتوان او را صاحب قدرتی دانست که میزان و نوع آگاهی جامعه و همچنین نحوه عکسالعمل مخاطبان از سوی او تعیین میشود؛ اما همین موضع قدرتمندانه را نیز میتوان پاشنه آشیلی دانست که متأسفانه در برخی مواقع به خوبی از سوی اربابان قدرت نشانه میرود. کیست که نداند مطبوعات و رسانه توان بالا بردن یا بر زمین زدن هر شخصی را دارند؟ کیست که نداند اگر رسانهای خود بخواهد میتواند معادلات پشت پرده را برهم بریزد و در این راه، بیاعتنایی به قدرتهای سیاسی و عملکرد بیطرفانه بیشترین آسیب را متوجه رسانه کرده و سیبل حملات قدرتمندان خواهد شد. در تاریخ همیشه این رسانهها بودهاند که معادلات را برهم زدند و خبرنگاران به عنوان حسگرهای رسانه، عامل مهمی در این عملکرد بودهاند. اگر روزی برسد که بود و نبود خبرنگاری میان مدیران بیتأثیر باشد، پس باید دانست که فاتحه وظیفه نظارتی رسانه مربوط به آن خبرنگار را باید خواند. موضوعی که این روزها به ویژه در نشریات محلی به چشم میآید و به قولی، غم نان موجب قاتل جان شدن گردیده است. در این میان، بیاعتنایی بخش خصوصی به رسانهها خود مزید علت شده تا در دعوای دوطرفه با مدیران، حق نه به بخش خصوصی، بلکه کاملاً و همیشه به جانب مدیران دولتی اعطا شود. نشریات به واسطه ارتزاق از راه تنها آگهیهای موجود (دولتی) در بیشتر مواقع تبدیل به بولتن داخلی شدهاند، ادارات نیز خرسند از این وابستگی، با خیال راحت به عملکرد همیشگی خود بدون کوچکترین ارادهای در جهت تغییر این عملکرد به راه همیشگی خود میروند و در این بین نیز معمولاً خبرنگار بلاتکلیفی قرار دارد که میان عشق و وظیفه باید یکی را انتخاب کند. ای کاش به جای بزرگداشت روز خبرنگار، توان بزرگداشت و تکریم عملکرد نظارتی خبرنگاران را داشتیم تا اعتماد به سمت مخاطبان بازگشته و همچون گذشتهای نه چندان دور، دل مردم و زبان رسانهها یکی میشد.
بیکاری پشت در خانه مطبوعات است
فرزاد وثوقی
اگر به گذشته وکارنامه روزنامهنگاری در فارس و شاید کشور نگاهی داشته باشیم، باید به دستان خالیمان هم نگاهی بیندازیم. جوانترها میآیند و سابقهدارها میروند. ای کاش میرفتند، محو میشوند! تشکلهای صنفی هم برای دوام و بقای اصحاب رسانه تأسیس شدند، اما نه خبری از دوام بود و نه از بقا!!! روزنامهنگاری به یک کسبوکار تبدیل شده که برای عدهای نان و آب است و برای عدهای نه! این عده که کاسبکار این عرصه شدهاند مجالی برای دانستن و اندیشیدن باقی نگذاشتهاند. شاید حس بیاعتمادی در عرصه اطلاعرسانی حاکم شده باشد. این حس تا آنجا پیش رفته که باعث دوری مردم از رسانههای داخلی شده است. دوری که میزان مطالعه در کل داستان دانستن را کاهش داده و مردم بیشتر شنوده یا بیننده اخبار و رویدادها هستند تا خواننده آن. هرچند رسانههای بیرونی هنوز مثل گذشته مورد اقبال مردم هستند و مردم ترجیح میدهند رویدادهای داخلی را از بیرون نگاه کنند تا از داخل. قصد ورود به عرصه اطلاعرسانی مجازی در شبکههای اجتماعی را ندارم که گوی سبقت را از روزنامهها و صداوسیما ربودهاند؛ اما این رویکرد نوین اجتنابناپذیر است و باید همقدواندازه آن ظاهر شد و باقی حرفها باد هواست. باید پذیرفت به هر علتی در تولید محتوا برای رسانههای داخلی کوتاهی کردیم؛ حالا چرا عرصه رسانه به محل کسبوکار تبدیل شده است. این مهم یک عامل سیاسی دارد و یک عامل اقتصادی. عامل اقتصادی برمیگردد به همان عامل سیاسی و باید حول پرونده سیاسی رسانهها دنبال مشکل و حل آن گشت. واقعیت اینجاست که رسانهها برای ادامه بقای خود باید کار اقتصادی انجام بدهند و این کار اقتصادی را نباید به تعبیر بد گماشت؛ چراکه معرفی برندهای مطرح داخلی و شاید خارجی، وظیفه رسانههای داخلی در کنار انتشار اخبار است. اما روی دوم ماجرا رویکرد سیاسی رسانههاست. با گسترش فعالیت احزاب در ایران، رسانهها با یک چرخش خاص به محل ابراز عقاید سیاسی احزاب تبدیل شدند. احزاب معمولاً باید منتقد دولتها باشند و به نوعی با ایجاد اصلاحات در دولت، روشهای معمول را بهبود ببخشند. در گذشته، احزاب با ابراز عقاید خود و مخالفت با دولتها زمینه تعطیلی و لغو مجوز رسانهها را فراهم میکردند. امروزه اما احزاب چون فاقد کادر حزبی متخصص و قوی هستند، بیشتر سعی میکنند با سیطره بر رسانهها، خصوصاً در بعد مالی، نظرات خود را هرچند کارشناسی نشده به افکار عمومی تحمیل کنند. نظراتی که معمولاً اصلاح امور را به دنبال ندارد. احزاب سیاسی امروز، بیشتر به دنبال سهمخواهی از قدرت سیاسیاند تا مطالبه، مطالبات مردمی؛ چراکه مطالبات مردم هر چهار سال یکبار در پس انتخابات شوراها، مجلس و ریاست جمهوری عنوان میشود و بعد از انتخابات به بایگانی احزاب منتقل میشود تا نوبت بعدی انتخابات حرفی برای گفتن از دردهای مردمی در رسانهها داشته باشند.
خیلی از داستان رسانه و هفته خبرنگار دور نشویم، این روزها نوشتن سخنان مدیران دولتی کار چندان مشکلی نیست. آمارها ساخته و منتشر میشوند. گفتگوی بخش خصوصی با بخش دولتی به نتیجه مطلوبی نرسیده است. دولتیها از رشد اقتصاد و شکوفایی و سرمایهگذاری خارجی و داخلی خبر میدهند و بخش خصوصی به دنبال مطالبات وصول نشده خود، در انتظار تسهیلاتی است که بیشتر از گذشته بدهکارشان میکند. دولتیها هر روز تیتر درشت میشوند، اما خصوصیها باید برای تیتر درشت شدن هزینه کنند. واقعیت اینجاست بخش خصوصی که روزنامهها هم شامل آن میشوند، فقط و فقط حمایت و همراهی میخواهد. اقتصاد همچنان زمینگیر مانده و کسی به دنبال داستان اقتصاد و اشتغال نیست. بیکاری پشت در خانه مطبوعات است؛ چراکه اقتصاد سیاسی رسانهها این بیکاری را به فعالین آن در کنار سختی تأمین معیشت تحمیل میکند. خیلی از داستان رسانه و هفته خبرنگار دور نشویم، ما در جمع خودی حرفهای هم را متوجه نمیشویم. چراغ به دست از این رسانه به آن رسانه، دنبال خوشبختی هستیم که شبیه سراب است. یک کلمه، یک اختلاف و یک دل نازک، همهچیز را خاکستر میکند. بیکاری پشت در خانه مطبوعات است وقتی دنبال همهچیز هستیم الا امنیت شغلی. روز خبرنگار همین روزهاست. یک مجلس خودمانی و همان تیترهای درشت درباره معیشت و رفاه و امنیت شغلی و البته یکی دوتا از همراهان عزیز که پشت تریبون میروند و همان سخنرانی آتشین را سرمیدهند. میگویند این بار با دفعات گذشته فرق دارد. ما هم گفتیم، ببینیم و تعریف کنیم.
زوم روی خبرنگار
محمود شبان سروستانی
همهساله یک بار و تنها یک بار لنز دوربینها به سمت خود خبرنگاران برمیگردد تا بر آدمهایی زوم شود که نه از بد حادثه و نه از سر بیکاری، بلکه به واسطه دردمندی و دغدغهمندی ذاتی به عرصه خبر و رسانه ورود کردهاند و مسیر پرفراز و نشیب و ناامن خبرنگاری را انتخاب کردهاند که دستکم میتوان ادعا کرد خیر دنیا در آن نیست، زیرا دنیاخواهی و عافیتطلبی هیچ سنخیتی با این شغل ندارد. البته هر قاعدهای استثنایی هم دارد. روز خبرنگار جدای از سیکل تکراری تقدیرهای ظاهری و بیمحتوا، موقعیتی مغتنم را در اختیار میگذارد تا کمی هم خودمان را کنکاش کنیم و تحلیلی از یک سال خبری گذشته داشته باشیم و هریک، میزان تأثیرگذاری در امور جامعهمان را به نقد بکشیم و اگر نمره قبولی گرفتیم، روزمان را مبارک بداریم. در غیر این صورت، ما نیز دچار روزمرگی شدهایم و مرز رسالت خبری خود را رد کردهایم و در این صورت، هیچ امر مبارکی رخ نداده است که شایسته تقدیر و تبریک باشد. زیباترین و والاترین تقدیر، توسط خود خبرنگار انجام میشود و درواقع هیچکس در امر شناخت و بزرگداشت روز خبرنگار اصلحتر از خود او نیست. پس این روز را به تمام همکاران صادق، تلاشگر و آزادهام تبریک میگویم و آرزوی آزادمنشی در سال خبری پیشرو را برایتان دارم.
بیمقدمه میگویم...
رضا بعیدی
باز هم خواستم گله کنم در روز خبرنگار، اما یادم آمد سالهای گذشته همین روند را داشتیم. در روز خبرنگار یادداشتهایی با رنگ گله، دیگر رنگ باخته و امسال تصمیم دارم انگشت اتهام را به سوی خودمان بگیرم. شاید وقت تغییر رسیده باشد... از خود بپرسیم در این یک سالی که گذشت معدل کارنامه ما چند بود؟چه نمرهای را به خود و رفتار حرفهای خودمان میدهیم؟سوالاتی را از خودمان بپرسیم و خودمان کلاهمان را قاضی کنیم. اینجا نه قاضی هست که محکوممان کند نه کسی نگاهمان میکند که شرمندهاش بشویم؛ فقط خودمان هستیم و خودمان. پس با خودمان راحت باشیم. اولین آثار تغییر، شرمنده شدن در میدان وجدان خودمان است. خواهش میکنم خودمان را گول نزنیم و توجیه بیاوریم که ما نمیتوانستیم پس نشد و این سوالات را با خودمان زمزمه کنیم: چقدر به فکر حل مشکلات جامعه بودیم؟ چقدر صدای حق را به باطلان روزگار رساندیم؟ چقدر نترسیدیم و حق را گفتیم؟ چقدر به همکارانمان محبت داشتیم؟ و چقدر از منافع شخصی گذشتیم تا منافع جمع تأمین شود؟ اگر معدل خوبی نگرفتیم، قطعاً بدانیم که خبرنگار نیستیم و فقط اسمش را یدک میکشیم.
به مناسبت 17مرداد روز خبرنگار
الهه پورحسین
رسالت خبرنگار در انعکاس درست و سریع پیام است. در روزگاری که از آن به عصر اطلاعات و فنآوری نام میبرند، نقش خبرنگار بیش از همه مورد توجه است؛ زیرا آنان تازهترین اطلاعات را در اختیار مخاطبان قرار میدهند. در دنیای کنونی، این خبرنگاران رسانهها هستند که با تیزهوشی و دقت، نقش واسطه بین مردم و مسئولان را ایفا میکنند. خبرنگاران و عکاسان خبری با ایفای نقش صحیح خود، میتوانند جامعه را به سوی پیشرفت سوق دهند و از مسائل حاشیهای پرهیز کنند. خبرنگار و عکاس خبری در محل وقوع رویدادها چشم و گوش رسانه و مردم است. او باید به کشف حقیقتها بپردازد و آن را در کمترین زمان به مخاطبان خود برساند.
جشن دلزدگان
محمدحسن شلتوککار
امان از روزی که خبرنگاری استقلالش را از دست بدهد. مشکلات مالی از یک طرف و وسوسههای مالی از چندین طرف میتوانند او را در منگنهای قرار دهند که رهایی از آن، کار هر کسی نیست و اگرنتواند خود را از این وضعیت رها کند، عملاً از حلقه خبرنگاران خارج خواهد شد. حالا فقط نام خبرنگار را با خود حمل میکند و دیگر هیچ. درست مقابل آن چیزی قرار گرفته که در ابتدای کار رویای رسیدن به آن را داشت. کسی که قرار بود یار و یشتیبان و چشم و گوش و زبان هموطن و همشهریاش باشد، حالا از همان ابزار در جهت عکس استفاده میکند و به تهدیدی جدی برای جامعه خود تبدیل شده. از این جهت میتوان گفت خبرنگاری یکی از حساسترین شغلهای دنیاست. یک سستی کوچک میتواند از «خادم ملت» به «خائن به ملت» تبدیلش کند. کافی است جملهای به ناحق از قلمش جاری شود یا از نوشتن یک جمله بهحق خودداری کند تا گامی در جهت خیانت در امانت بردارد. از طرفی، همواره در معرض خشم و غضب افراد مختلف قرار دارد. در حقیقت، او فقط در دو صورت میتواند از خشم و ناراحتی دیگران در امان باشد. اول اینکه بخواهد کاملاً خنثی و بیخاصیت عمل کند (که باز هم شرط اول خبرنگار بودن را از دست میدهد) و دیگر اینکه در جامعهای زندگی کند که در آن، هیچ مشکل و بیعدالتی وجود ندارد. در غیر این دو صورت، او خواسته یا ناخواسته مورد غضب عدهای قرار خواهد گرفت که این مسئله در ادامه میتواند خطراتی برایش ایجاد کند و حتی به حذف او بینجامد. بنابراین، خبرنگاری سالم را میتوان به عنوان یکی از مشاغل خطرناک هم نام برد. در عین حال، خبرنگار سالم میتواند جزو اقشار مظلوم جامعه هم باشد. او اگر نخواهد از راه فروش قلم به پول برسد، احتمالاً مجبور است برای تأمین مخارج زندگی به شغل دوم و سوم هم فکر کند که در آن صورت هم عملاً نمیتواند وظایف اصلی خود را به بهترین نحو انجام دهد. خبرنگار خوب همواره در معرض یک خطر بسیار جدی دیگر هم قرار دارد؛ خطر خدشهدار شدن شرافت! یک اشتباه او میتواند مساوی با در خطر افتادن آبرو و حیثیت انسانی بیگناه باشد. اشتباهی جبرانناپذیر یا دستکم «سخت قابل جبران!» با توجه به همین چند مورد مختصر، میتوان «خبرنگاری سالم» را یکی از شریفترین و سختترین مشاغل دنیا محسوب کرد و دست خبرنگار شریف را به گرمی فشرد و روزش را از صمیم قلب به او تبریک گفت.