[ فردا را به امروز می آوریم ]
  • آخرین شماره ۲۰۷۵
  • دوره جدید

بازیگوشی‌های پنهانی، روزنامه شیراز نوین

سوکراتس از هر تمرینی که مصداق بازی فوتبال واقعی نبود، متنفر بود. اساتید او در دانشگاه عمدتاً طرفدار فوتبال بودند و بعضی هم از طرفداران بوتافوگو و گهگاه متناسب با حضور او در لیست ثابت تیم، جلسات کنفرانس درسی را جابه‌جا می‌کردند و یا زمان امتحانات را تغییر می‌دادند. آنها می‌دانستند سوکراتس تحت چه فشاری است و به او سخت نمی‌گرفتند.
دوستان و هم‌کلاسی‌های همشهری او به ستاره فوتبال اطمینان داده بودند که در صورت از دست دادن کلاس‌ها، جزوه‌ها را در اختیارش قرار می‌دهند و به او در مرور درس‌ها کمک می‌کنند. 
در مدت چند سال اول دانشگاه، کنفرانس‌های درسی در دانشکده بیمارستان بالینی بزرگترین بیمارستان عمومی ریبیرائو پرتو برگزار می‌شد؛ هر روز چهار کنفرانس. دو کنفرانس از هشت صبح تا ظهر و دو کنفرانس بعدی در بعد از ظهر و بین ساعات چهار تا شش عصر.
سوكراتس آخر كلاس می‌نشست تا بتواند راحت‌تر سرش را پایین بیاورد و بازیگوشی‌هایش معلوم نباشند. او تند و تند با خط ناخوانا مثل همه نسخه‌های ناخوانای پزشکی، یادداشت برمی‌داشت. دکتر ساید میگوئل(هم‌کلاسی سوکراتس) تعریف می‌کند: «تعدادی از اساتید بودند که به بعضی از دانشجویان پیله می‌کردند، آنها را تحت فشار می‌گذاشتند، به چالش می‌کشیدند و حتی مورد اهانت قرار می‌دادند، اما هرگز چنین رفتاری با سوکراتس نشد. توقعی که از او داشتند با توقعات از سایر دانشجویان متفاوت بود. سوکراتس به طور عجیب و غریبی باهوش بود؛ حافظه‌ای بسیار عالی داشت و معمولاً هرگز درس نمی‌خواند! او موفق به گذراندن امتحانات شد، چون به خوابگاه‌های دانشجویی می‌رفت. تعداد اندکی خوابگاه دانشجویی وجود داشت که یکی از آنها هم متعلق به من بود. شب‌های امتحان پیش ما می‌آمد و درس‌ها را با صدای بلند می‌خواندیم و مرور می‌کردیم. او به ما گوش می‌داد و همه آنچه را که می‌خواست یاد می‌گرفت. معمولاً استادان، سوکراتس را دوست داشتند و برای قبولی در امتحانات به او کمک می‌کردند. او هرچند امتحانات را با نمرات پنج یا شش می‌گذراند، اما به هرحال هر ترم را بدون حتی یک مردودی در درسی خاص به پایان می‌رساند.» 

 

تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
نام و نام خانوادگی  

آدرس ایمیل    

متن نظر  

کد امنیتی