بیماریهای خاموش، بنمایههای جامعه ایران را تهدید میکنند. بانوی کهنسالی زیر لب با خودش حرف میزند و دیگر گوش شنوایی برای اطرافیانش ندارد. مرد جوانی پشت چراغ قرمز به آتشفشانی از خشم بدل شده و به دنبال بهانهای است تا همه مشکلات و عقدههایش را به یکباره بر سر ناشناسی آوار کند.
کودکی جرئت ندارد مراتب اعتراضاتش را به بیحوصلگیهای والدین بیان کند و با خود عهد کرده تا روزی روزگاری همه بغضهای فروخوردهاش را بر سر فرزندانش آوار کند. بانوی خانهداری از سکوتهای همیشگی همسرش بهستوه آمده و افسردگی سراپای وجودش را فرا گرفته و به قفسه قرصهای رنگارنگ پناه میبرد. پیرمردی از بامدادان خمار تا غروب دلگیر روبهروی تلویزیون با همه اخبار بدش مینشیند و دیگر هیچکس را نمیشناسد.
شاید این حکایت جامعهای باشد که در کشاکش بحرانهای اقتصادی گرفتار آمده و هیچ توجهی به درمان روح و روان بیمارش ندارد. در حالی که در بسیاری از جوامع سرانه شادی ارتباط چندانی با وضعیت اقتصادی مردم ندارد و آنها با توسل به هر بهانهای انرژیهای منفی خود را دور ریخته و برای جذب شور و نشاط بیتابی میکنند.
ازدیاد دغدغههای فکری، مشکلات روزمره و به فراموشی سپرده شدن تکنیکهای مراقبه، سبب شدهاند عموم جامعه توجه کمتری به بیماریهایی نهفته داشته باشند و فقط در مواقع بحرانی و برهههای دیرهنگام به یاد آنها بیفتند. آسیبهای روحی و روانی در صدر بیماریهای خاموش قرار میگیرند.
بنا بر آمار اعلام شده، به ازای هر 6 نفر در کشور، یک نفر به طیفی از بیماریهای روانی مبتلاست؛ این در حالیست که شخص بیمار و اطرافیان وی تا زمانی که بیماری فرد به مرز مشهود و کنترلشده نرسد، از آغاز فرایندهای درمانی و پذیرش ماهیت آن طفره میروند. متأسفانه، بسیاری از ایرانیان حتی برای یک بار در عمر خود از خدمات روانشناسان بهره نمیبرند و نتیجه کار چنان شده که نزدیک به یکچهارم از هموطنان با آشفتگیهای مزمن روحی و روانی دست و پنجه نرم میکنند.
با شیوع بیماریهای روحی شاهد ازدیاد افسردگی، اعتیاد، طلاق، اضطراب، نزاع، قتل و طیف عظیمی از آسیبهای اجتماعی خواهیم بود. بنا بر آمار اعلام شده از سوی بهزیستی، بیش از 6میلیون نفر از مردم ایران به افسردگی مبتلا هستند؛ در حالی که آمار ارائهشده فقط به افراد تحتدرمان که ماهیت بیماری خود را پذیرفتهاند، محدود میشود.
به دلیل نبود فرهنگسازی و کمکاری مدیومهای ارتباطی، متأسفانه نشانههای بیماریهای روانی برای بسیاری از ما ناشناخته مانده و گروه شایان توجهی از مردم از بیماری قرن اطلاعات چندانی ندارند. از سویی، بیماریهای روانی و آشفتگیهای روحی یکی از دلایل اصلی خودکشی شمرده میشوند. اگرچه آمار خودکشی ایرانیان در حدود نصف میانگین جهانی است؛ اما توجه داشته باشیم که در سالیان اخیر این روند سیر صعودی را طی کرده و چنانچه درصدد پیشگیری از بحران برنیاییم، این معضل به یکی از چالشهای اساسی کشور در آینده نزدیک تبدیل خواهد شد.
یکی از عوامل مهمی که به ازیاد بیماریهای روحی و روانی میانجامد، پمپاژ ناامیدی در جامعه است. در برهه معاصر، مشکلات اقتصادی فشار مضاعفی بر دوش مردم وارد میسازد. در این وضعیت حساس، عموم دستگاهها و نهاد اجرایی بههمراه مدیومهای ارتباطی موظفاند بنیه روحی و روانی مردم را در برابر آسیبهای اجتماعی تقویت کرده و در پی تزریق شور و نشاط به بطن جامعه برآیند. آشکار است که عملیاتیسازی چنین راهکاری، نیازمند بهکارگیری کارشناسان زبده امور اجتماعی و روانشناسان قابل است و در کنار آن باید خطوط قرمز خیالی را از میان برداشت و با گسترش افقهای فکری شرایط دشواری را که مردم در آن گرفتار آمده اند، درک کرد. با توسل به مضامین یادشده، شاید بتوان تا حدودی از اثرات شوم پمپاژهای ناامیدی کاست و بنیه افکار عمومی را برای خروج از بحران آماده کرد. با این وجود، به نظر میرسد در ابتدا باید فرهنگ مقابله با آسیبهای روانشناختی در جامعه ایران نهادینه شده و از کارشناسان این حوزه، بهسان پزشکان در حوزه بیماریهای سخت استفاده کرد. جامعه ایران باید به این نکته اشراف یابد که تکنیکهای مراقبت از روح و روان، دست کمی از فوریتهای درمان جسم ندارد و بسیاری اوقات، مهلکترین بیماریهای جسمی ریشه در ارواح ناآرام و عصیانگر ما دارند.
در چهار سال گذشته، آمار منازعات در کشور رشد چشمگیری داشته و این مسئله نشان از آسیبپذیری و شکنندگی مردم در برابر محرکهای خرد و کلان دارد و باید در راستای مقابله و جلوگیری از گسترش آن، راهکارهای مؤثری در دستور کار قرار داد. امروزه بیماریهای خاموش، بنمایههای جامعه ایران را تهدید میکنند.