اشاره: سینما بدون ستاره به درد نمیخورد. پس شلیک کن رفیق و به درام و ملودرام پایان بده! تو یکی از بهترین فرماندهانی بود که پرده نقرهای به عمر خود دیده است. هم در قامت فیلمساز ابهت داشتی و موج نو آفریدی و هم در هنگامه نقشآفرینی منحصربهفرد بودی.
اینک، رابرت ردفورد درگذشت و با بدرقه او به پایان عصر اسطورهها نزدیک میشویم. نسل طلایی که بیتکرار است و پرده نقرهای برای سالهای متمادی در حسرت آنها میماند. مشاهیر سینمای جهان نظیر مارلون براندو، آنتونی کویین، پل نیومن، همفری بوگارد، جک نیکلسون، رابرت دنیرو، آل پاچینو و البته رابرت ردفورد از نسلی بودند که برای درخشش نیازی به سناریوهای فاخر، میزانسنهای گرانقیمت و قابهای فانتزی نداشتند؛ بلکه حضور آنها بر صحنه نمایش آنچنان سهمگین و خیرهکننده بود که مخاطب عام و خاص سینما را مسحور میکرد.
امروز در حال بدرقه واپسین بازماندگان این نسل طلایی هستیم و امید چندانی به ستارهپروری هم نداریم. نقشآفرینان امروز چیزی از ستارگان دیروز کم دارند و آن هم شاید میزان تسلط بر صحنه باشد. نگاه نسل ردفورد بر صحنه تحکمآمیز بود و آنچنان در قالب نقشها فرو میرفت که گویی سکانسی از زندگیاش است.
ستاره بازی؛ فصل مشترک تماشاگران و منتقدان
نقطه تمایز ستارگان دیروز و امروز قرار گرفتن در لیست مشترک تماشاگران و منتقدان است. امروز منتقدان مستقل، ستارههای خوشرنگولعاب فانتزی را بازیگر نمیدانند و آنها در بهترین حالت ممکن میتوانند اقشاری از تماشاگران عامی که را شالوده سینما بر شانههای آنها استوار است را اقناع کنند. اما همنسلان رابرد ردفورد افسانهای میان منتقدان سختگیر پرده نقرهای و تماشاگران پیوندی حیرتانگیز برقرار کرده بود.
بهراستی که سده پیشین اوج سینما بود. جایی که ابرستارگانی نظیر مارلون براندو، آنتونی کویین و ردفورد بر سر در سالنهای نمایش میدرخشید و تماشاگران و منتقدان در یک صف مشترک برای نظاره آنها بیتابی میکردند. چنانکه از نشانههای علاقهمندی نسل جدید به نوستالژیها برمیآید، سرمایهگذاران سینما در آینده آثار جاودانه ستارههای نسل طلایی را بازسازی میکنند و علاقهمندان سینمای جهان با عبور از سینمای پرطمطراقی که تمام سکههایش را در جیب جلوههای ویژه گذاشته بهسوی مشاهیر پرده نقرهای بازگشتی تاریخی خواهند داشت.
گروه فرهنگ و هنر روزنامه شیرازنوین بهبهانه درگذشت رابرت ردفورد در سن هشتاد سالگی، نگاهی کوتاه بر کارنامه پربار او در عرصه هنرهفتم داشته است.
آغاز درخشش در سینما و تلویزیون
چارلز رابرت ردفورد در سال ۱۹۳۶ در حوالی شهر شلوغ لسآنجلس به دنیا آمد. ماجراجوییهایش سبب شد از دانشگاه کلرادو اخراج شود و به آکادمی سینما روی آورد. وی تحصیل در رشته بازیگری را در آکادمی هنرهای دراماتیک آمریکا را برگزید و بهموازات آن از نقشهای کوچک در تلویزیون و تئاتر غافل نبود. نخستین موفقیت جدیاش نامزدی جشنواره امی در سال ۱۹۶۲ و سپس نقش اصلی در نمایشنامه نیل سایمون، «پا برهنه در پارک» بود. موفقیت سینمایی بزرگ او در سال ۱۹۶۹ با فیلم «بوچ کسیدی و ساندنس کید» رقم خورد که با بازی پاول نیومن و کاترین راس به اثری ماندگار بدل شد. در دهه ۷۰ میلادی او با فیلمهایی چون «جرمایا جانسون»، «همانطور که بودیم»، «کلاهبرداری»، «گتسبی بزرگ»، «سه روز کرکس» و «همه مردان رئیسجمهور» به ستارهای بیرقیب بدل شد. در نظر داشته باشیم درخشش در دهه هفتاد با وجود ستارگان بزرگی که حضور داشتند بسیار سخت و دشوار بود. اما ردفورد با درخشش در چند اثر سینمایی و تلویزیونی جایگاه خودش را در مقام نقشآفرینی صاحب سبک تحکیم کرد و به تالار مشاهیر وارد شد. اما اوج موفقیتهای او در دهه هشتاد بود. ردفورد در سال ۱۹۸۰ با کارگردانی فیلم «مردم عادی» چهار اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را به دست آورد. او در دهههای بعد نیز در آثاری چون «مزرعه طبیعی»، «خارج از آفریقا»، «پیشنهاد بیشرمانه»، «نجواگر اسبها» و «مسابقه تلویزیونی» ایفای نقش و کارگردانی کرد. هیچکس نمیتواند او کارگردان و فیلمسازی بهتری بود یا در عرصه نقشآفرینی کارنامه درخشانتری دارد. او همه عمر پربارش را وقف سینما کرد و به هرچه موفقیت بود رسید.
مارول چشمانتظار اصالت ردفورد
در این میان سینمای مارول بهعنوان پرچمدار سینمای فانتزی هم کوشید از اعتبار چارلز رابرت ردفورد بهرهمند شود. او پیشنهاد همکاری برای نقشآفرینی در سینمای ابرقهرمانی را پذیرفت تا اندیشههای نقرهای خود را به این ژانر تزریق کند. حضور در دنیای مارول با نقش الکساندر پیرس در فیلمهای «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» و «انتقامجویان: پایان بازی» نشان داد که این نوع از سینما هم میتواند متکی بر تکنیکهای نقشآفرینی باشد و از جلوههای ویژه اندکی فاصله بگیرد. ردفورد، سینما را ابزاری فراتر از سرگرمی میدانست؛ بستری برای اندیشه، نقد اجتماعی و تغییر. او در کنار فعالیتهای هنری، سالها بهعنوان فعال محیطزیست و مدافع ارزشهای انسانی شناخته میشد و با نفوذ معنوی در عرصه عمومی، همواره صدای حمایت از طبیعت و عدالت بود.
بنیانگذار موج نو در سینمای غرب
اگر فیلم «قیصر» در سینمای ایران پرچمدار موج نو باشد، ردفورد هم یکی از چهرههای شاخص موج نو هالیوود محسوب میشود. او توانست سلطه خود را از نقشآفرینی به تهیهکنندهای و کارگردانی تعمیم دهد و اندوختههای ذهنی خود را بر پرده نقرهای به نمایش درآورد.
ردفورد با آثار درخشانی مانند «بوچ کسیدی و ساندس کید»، «نیش»، «جرمیا جانسون»، «سه روز کندور»، «استعداد ذاتی»، «همه مردان رئیسجمهور»، «سرقت الماس»، «پیشنهاد بیشرمانه» و «پابرهنه در پارک» کارنامه درخشانی در حوزه بازیگری برجای گذاشت.
سینما فراتر از سرگرمی
میراث رابرت ردفورد فراتر از فیلمها و جوایزش است. او الگویی از «هنرمند-فعال» بود که نشان داد چطور میتوان با تلفیق هنر و مسئولیت اجتماعی، نسل تازهای از روایتگری سینمایی را بنیان گذاشت. یاد او برای همیشه در سینما و فرهنگ جهان زنده خواهد ماند.
آخرین نقش مهم او در سال ۲۰۱۸ در فیلم «پیرمرد و تفنگ» رقم خورد و شاید در سالهای پیش رو از هوش مصنوعی و پرده آبی بخواهیم تا مارلون براندو، آنتونی کویین، پل نیومن، همفری بوگارد، جک نیکلسون، رابرت دنیرو، آل پاچینو و البته رابرت ردفورد را برای ما دوباره زنده کند تا با آنها خاطرهبازی کنیم. هنر هفتم بدون آنها چیزی کم دارد. بهراستی که سینما بدون ستاره بهدرد نمیخورد. پس شلیک کن رفیق! تو یکی از بهترین فرماندهانی بود که پرده نقرهای به تاریخ خود دیده است.