اطلاعات کلی خبر
عنوان خبر :
ملاصدرا و حکمت او
متن کامل خبر
محمدمهدی اسدزاده
رئیس دبیرخانه انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس
در دو قرن اخیر مکاتبی در اروپا به شهرت رسید که به آنها اگزیستانسیالیسم نام دادهاند. باید دانست که(کلمه) اگزیستانس در این مکاتب(جز در مکتب هایدگر) بهکلی با «وجود» و اصالت وجود در فلسفه اسلامی و مکتب ملاصدرا فرق و فاصله بسیار دارد و یکی از نقاط فرق آن دو آنست که آنان فقط به وجود انسان نظر دارند نه هستی کل و کل جهان هستی را.
حرکت جوهری: ملاصدرا برای اثبات حرکت در جوهر اشیا، برهان سادهای آورد. وی گفت اگر در جوهر اجسام و نهاد اصلی آنها که کم و کیف و وضع و این حالات و اوصاف آنها میباشند، حرکت نباشد محال است که در اوصاف یا حالات و اوضاع چیزی از آن حرکت حاصل شود، زیرا جوهر نسبت به اعراض حکم علت را برای معلول دارد و محال است علت از معلول جدا باشد(وگرنه علت و معلول نخواهد بود) و معنی ندارد که معلول که نوعی تجلی وجود علت است بر علت برتری یابد.
اساس استدلال ملاصدرا در این مسئله بر اصول دیگر او بنا شده است که مهمترین آنها، اصالت وجود، حرکت جوهری، خلاقیت نفس، تشکیک وجود، اختلاف حمل اولی و حمل شایع است.
برای فهم استدلال ملاصدرا باید نخست معنی «اتحاد» را فهمید؛ میدانیم که اتحاد، اگر به معنی یکی شدن دو موجود و دو شیء و نیز دو مفهوم و دو ماهیت مختلف باشد، باطل و محال است؛ چه مسلم است که دو چیز جدای از هم یا دو مفهوم متغایر همواره دو چیزند و هرگز یک چیز نخواهند شد و این همان اشکالی است که ابن سینا و دیگران بر این مسئله داشتهاند، زیرا اتحاد بین عاقل و معقول را از این قبیل پنداشتهاند.
همچنین باید دانست که معنی «ادراک» و «علم» یا تعقل چیست؛ ادراک هر چیز به معنای «حضور» است و حضور به معنای «وجود» آن نزد مُدرِک است، نه ظهور آن برای ادراککننده، و حضور غیر از ظهور است.
حال میپرسیم که آیا «وجود» هر «صورت» شیء ادراکشده، جدا و مستقل از «وجودی» است که ادراککننده یا عاقل دارد یا با آن متحد است و با همان وجود موجود شده است؟
پاسخ این سؤال آن است که اگر وجود آن دو از هم جدا باشد باید هریک از آن دو بدون دیگری قابل تصور باشد(و حال آنکه ادراک بدون مدرِک یا شخص مدرِک ولی بدون ادراک محال است)؛ بنابرین، ادراک و صورتی که ادراک میشود و به ذهن میآید چیزی جدای از ذهن و نفس نیست، تا برای آن ظاهر شود بلکه از خود اوست و به وسیله خود ذهن ساخته میشود و مانند وجود خودِ نفس برای نفس حضور دارد و باید توجه داشت که بین «حضور» و «ظهور» فرق است. (همان فرقی است که بین نوین و فنومن هست.)
برهان دیگر آنکه میان شیء ادراکشده و شخص ادراککننده، رابطهای دوطرفه است که در اصطلاح به آن تضایف میگویند؛ مانند رابطه پدری و فرزندی یا مالکی و مملوکی و یا همسری.
این نسبت دوجانبه هرجا باشد لازم است که با وجود یک طرف یا با فرض آن، بلافاصله طرف دوم هم وجود پیدا کند یا فرض شود و جدایی آن دو غیرممکن است. در اصطلاح فلسفه اسلامی میگویند، دو متضایف با هم در جهت وجود و عدم و قوه و فعل متکافی و همانند هستند. (The Correlatives are Commensurate.)
بنابراین هرجا مُدرِکی باشد حتماً مدرکی هست و معنی ندارد که یکی از آنها بالفعل وجود داشته باشد و دیگری وجود نداشته باشد و چون این نسبت فقط یک «رابطه وجودی» است، معنی ندارد که بیش از یک وجود آن دو را پوشش داده باشد. پس چون نسبت مُدرِک و مُدرَک نسبت تضایف است پس این دو دارای یک وجود هستند.
اندیشگاه
برای شناخت اندیشههای ملاصدرا، بایستی پیشینه و پسینه اندیشگاهی او را جست. در این جستوجو درخواهیم یافت که حکمت متعالیه یا همان حکمت صدرایی، برآیند دیدگاهها و اندیشههای بسیاری است که از ایران باستان مانده بود و با آمدن اسلام و به ویژه تشیع، با آن به سازگاری رسید.
در این رهگذر باید دانست که بیشینه مردم ایران، تا نزدیک به سده چهارم هجری قمری(با اینکه بسیاری از اندیشمندان مسلمان از همان سده نخست اسلامی، ایرانی بودند) پیرو آیینی زرتشتی ماندند. از سده چهارم بهویژه در سرزمین پارس، مردم با تلاشهای شیخ ابواسحق کازرونی و شاگردانش همچون شیخ امینالدین بلیانی و علامه خفری، به اسلام شافعی بر پایه اندیشههای شیخ ابواسحق و یارانش که به نام مرشدیه شناخته میشد، گرویدند. این اندیشگاه، برآیندی از خردگاه اسلام شافعی و خردگاه ایرانی است؛ این اندیشگاه در روند بالندگی خویش، با حافظ شیرازی به بلندای خویش رسید. با فروکش کردن روزگار مغول، شیراز و اندیشگاه اسلام پارسی، بار دیگر اوج گرفت و با شیعه شدن علامه جلالالدین دوانی، قاضیالقضات، مفتی اعظم و فیلسوف بزرگ، اندیشگاه اسلام پارسی، گرایش به تشیع در ایران و فارس بیشتر شد. درگذشت علامه دوانی و دیدگاههای و اندیشههای فلسفی، حکمی و فقهی او که برآیند راه هزارساله ایران اسلامی بود، از این پس با اندیشگاه شیعی نیز پیوندی یافت که تنها با یکیدو نسل دانشگرا و اندیشهورز پس از او در ملاصدرای شیرازی به اوجی دوباره رسید و در حکمت صدرایی خود را نشان داد؛ این پایان راه نبود و آغازی بود که با برآمدن چهرههای بسیاری از این اندیشگاه، در روزگار ما با برآمدن کساین چون امام خمینی(ره)، علامه طباطبایی، شهید مطهری، علامه حسنزاده آملی و علامه جوادی آملی، علامه مصباح یزدی و ... با همه دیگرگونی در گونههای اندیشهای دیگرگون، به اوجی دوباره رسید. اوجگیری دوباره اندیشه صدرایی این بار نه تنها درحوزههای علمیه، مدارس، دانشگاههای و چهرههای فلسفی، که در جنبش بزرگ مردمی ایران که انقلاب اسلامی برآیند آن، به درخشندگی رسید؛ هرچند باید این را نیز نگریست که اندیشه صدرایی، گفتمانی ایرانی اسلامی است و در زمینه ساختارسازی دیوانی، برپایه آن اندیشگاه، نه تنها راهی تازه پیش رو دارد که در این گام، برخی ناآشنا و شاید مخالف این اندیشگاه نیز خواسته یا ناخواسته، به جایگاهی برسند و این نشان از تهی بودن اندیشگاه صدرایی نیست.
آنچه در پیشینه اندیشگاه ملاصدرا گذشت را باید از دیدگاه تاریخی بررسی کرد و از دیدگاه اندیشگاهی باید آن را در اندیشههای حکمت ایرانی پیش از اسلام، عرفان اسلام، عرفان مسیحی، فلسفه غرب، دیدگاههای ابن سینا، دیدگاههای سهروردی، دیدگاههای ابن عربی و ... دانست.
اندیشگاه صدرایی همچنان که پیروان و هوداران بسیاری را در 500 سال گذشته با خود همراه داشته، منتقدانی سرسخت و جدی نیز دارد و این است که در یک سده گذشته، اندیشگاههای شیعی به سه بخش حوزه نجف(فقه سنتی)، حوزه قم(صدرایی) و حوزه مشهد(تفکیک) شده است. حوزه نجف، سرسختانه با فلسفه و بهویژه اندیشههای ملاصدرا مخالف است.
از اینرو پیروان صدرایی با درخواست از آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، حوزه علمیه قم را در سال 1301، دوباره راهاندازی کردند و این بار بیشتر علمای صدرایی در قم زیستن گرفتند که امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی، دو چهره برجسته آن بودند.
با بالا گرفتن درگیری صدراییها و سنتیها یا همان نجفیها و قمیها، جریان سوم اندیشگاهی نیز در مشهد با برآمدن شیخ مهدی اصفهانی جان گرفت که در دهه هفتاد علامه محمدرضا حکیمی، چهره برجسته این اندیشگاه، آن را مکتب تفکیک نامید و در کتابی به همین نام را در توضیحش نوشت. تفکیکیها، خط میانه را با تفکیک اندیشههای دیگران از قرآن و اهلبیت(ع)، هرچند اندیشههای فلاسفه و به ویژه صدرایی را به رسمیت میشناسند، از آن هواداری نمیکنند و گاه با پیروان صدرایی به مناظره و مباحثه میپردازند که مهمترین آن مناظره آیتالله جوادی آملی با آیتالله سیدان در دهه هشتاد خورشیدی بود.