[ فردا را به امروز می آوریم ]
  • آخرین شماره ۲۰۹۲
  • دوره جدید

دموکراسی را رپورتاژ نمی کنیم، روزنامه شیراز نوین

 سعیدرضا امیرآبادی: گروه فرهنگ و هنر
محکوم به خبر بودن مجازات یک انتخاب است؛ هر شهروند وقتی که حوصله خبر را ندارد تلویزیون را خاموش می‌کند، روزنامه را کنار می‌گذارد، پیچ رادیو را می‌بندد و به هوای تازه و آرامش و سکوت پناه می‌برد. اما این خبرنگار است که باید گوش فرا دهد، خوب بنویسد، امانتدار باشد، نقد منصفانه کند، مدعی‌العموم باشد و از همه مهمتر جهاد تبیین کند و سمت مردم بایستند. اگر در هر کدام از این رسالت‌های گرانمایه دچار لغزش شود، مردم رویگردان می‌شوند و به منابع خبری دیگر که مسیر همذات‌پنداری با آنها هموارتر است، پناه می‌برند. گروه فرهنگ و هنر روزنامه شیرازنوین، برای امروز که روز خبرنگار است به وادی اصحاب رسانه رفته تا حال و هوای خود را در قالب یک قطعه کوتاه توصیف کنند؛ مثل همیشه قد و قواره احمدرضا سهرابی و سایر پیشکسوتان از همه ما رعناتر است که می‌نویسند: «گر هم گله‌ای هست، دگر حوصله‌ای نیست».
سید محی‌الدین حسینی‌ ارسنجانی
 جامعه رسانه‌ای ایران به ویژه خبرنگاران با سختی‌های وافر در حوزه کاری روبه‌رو هستند؛ آنان از همه‌چیز و از همه‌کس نوشته و می‌نویسند، جز از خودشان که حقیقتاً از خودشان بی‌خبرند! آری خبرنگاران نقدها می‌کنند و پیشنهادها می‌دهند و دیدگاه‌های مختلف را مطرح می‌نمایند، اما دریغا و دردا که کسی پاسخ‌گوی ندای خبرنگاران و رافع نیازهای بی‌شمار آنان نبوده و نیست. به‌عنوان یک فعال رسانه‌ای که قریب به سه دهه از عمر خود را در کار روزنامه‌نگاری و خبرنگاری مصروف داشته‌ام به همکاران عزیز رسانه توصیه می‌کنم نگاه خود را بیشتر به مهم‌ترین  مسائل کشور و استان خود و پرسشگری و مطالبه از مسئولان معطوف دارند و از تعریف و تمجید بی‌مورد از افراد خصوصاً مدیران ضعیف بر حذر باشند.خبرنگاران جماعت از خود بی‌خبر و باخبر از همه مردمند. باید از خودسانسوری بپرهیزند. روز و هفته خبرنگار را به همه همکاران خبرنگار و همه فعالان عرصه رسانه و قلم تبریک عرض نموده، از جانب یزدان پاک، دوام توفیقاتشان را در ایفای رسالت‌های خبر و خبرنگاری آرزومندم.
نجمه اشرفی
از ماست که بر ماست
محمد امین افشارپور
مرداد مه چو می‌گذرد نیمه را دو روز
تقویم روز آن بنویسد خبـــــــــرنگار
آنکس که عاشقانه خبـــــرها دهد به ما
از شور و عشق و وصف جمال مه نگار
گاهی ز علم و معرفت و دین خبر دهند
گاهی ز غیــــرت و شرف اهل روزگار
روز تو را چگونه کند وصف حاتمی؟
روز تو بر تو باد مبارک خبــــــــرنگار
سعیدرضا امیرآبادی
برای یک روز 
دموکراسی را رپورتاژ نکن
گاهی بهترین تیترها، تازیانه‌های روح
حقیقت، گاهی مهندسی می‌شود
و دغدغه رویگردانی مردم 
و نوشتن از ناباوری‌ها
و دچار به چرخه‌های باطل
روزنامه‌نگاری همیشه سخت، جانفرسا و دشوارست
و اینک خسته، آزرده و زخمی
این حکایت جان سخت‌هاست
عباس امیری
وصف حال من بیچاره که توصیفی نیست 
وقتی در حرفه من نقطه تعریفی نیست 
پیش چشمان همه از دو جهان آزادم
غیر فرمان‌بری بر بنده که تکلیفی نیست
محمدرضا ایزدی
و قلم بهانه‌ای شد تا ذهنمان را از قید کلمات بی‌شمار رها کرده و جسورانه در بیکران دنیای خبر خلاصه شویم.
زینب برزگر
عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
چون نسیم از غمِ تو، بی سر و سامانی را
بوی پیراهنی ‌ای باد بیاور، ور نه
غم یوسف بکشد، عاشق کنعانی را
دور از چاک گریبان تو آموخت به من
گل من، غنچه‌صفت، سر به‌گریبانی را
آه از این درد که زندان قفس خواهد کشت
مرغ خو کرده به پرواز گلستانی را …
همه، باغ دلم آثار خزان دارد، کو؟
آن که سامان بدهد این همه ویرانی را
امین برنجکار
کمند همت ما چین به خود نمی‌گیرد
به هر شکار محال است سر فرود آریم
هاجر بیات
پریشان خاطریم اما توانِ ایستادن هست...
علی‌رضا پرویزی
نوشته‌هایتان طلوع حقیقت و بیان دردهای کسانی است که نمی‌توانند بگویند و فریادشان بی‌صداست
مریم ترابی
آسوده‌دلان را غم شوریده‌سران نیست
این طایفه را غصه رنج دگران نیست
راز دل ما پیش کسی باز مگویید
هر بی‌بصری باخبر از بی‌خبران نیست
سیده ناهید تقویان
من اهل قلم، خبرنگارم ای دوست
اخبار جدید، می‌نگارم ای دوست
با این همه استرس، لبم خندان است
یک قلب و هزار غصه دارم ای دوست
حمیدرضا ثابت نسب
خبرنگاری را آن‌هم در عصر جنگ رسانه‌ای نباید به‌عنوان یک شغل دید، چراکه نه حقوق آنچنانی دارد و نه مزایایی و تنها عشق در آن موج می‌زند؛‌ عشقی که باید آن را در پیمودن راه اطلاع‌رسانی به مردم و احقاق حقوق عامه شهروندان مشاهده کرد. خلاصه اینکه «روزتون مبارک همکاران خستگی‌ناپذیر».
حاجیه جعفرزاده
نگاهی به آسمان بینداز
دلتنگی‌های من به دوشش افتاده....
نیلگونی هم حوصله می‌خواهد...
این روزهای ابری 
ابدی‌اند وقتی تو در کنارم نیستی
نوید جعفری
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آن کس که دلی دارد آراسته‌ معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد
حسین حسن پور
این همه لاله قطعه‌ای ز گلستان باغتان
چراغ عشق روشن از روشنی چراغتان
خبرنگار قهرمان بیا که جاودان شویم
سرود عشق خوانده و همره شاهدان شویم
حسن حسین دوست
هر گُلی نو که در جهان آید
به همه بلبلان خبر بدهیم
به درختان ایستاده‌ شهر
خبر از رفتن تبر بدهیم
منصوره بانو خسروبیگ 
این قلم در دستان من آنچه می‌نویسد
 از دل و جان است و بس 
نیکنام خشنودی
چشم‌ها پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها
دستها تشنه تقسیم فراوانی‌ها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغ‌های دل ما، جای چراغانی‌ها
سهیلا رفیعی نژاد 
شب‌های هجر را گذراندیم و زنده‌ایم
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
زهرا زارع پور
اگرچه سخت و زیان‌آور است شغل ِحقیر
دوای خستگی‌ام، عشق این دیار بود
سهیلا ستایش
هر چه گفتیم و شنیدیم خطا بود؛ خطا
حمیدرضا سوداگر
به عرصه‌های پرخطر همیشه حی و حاضری
شریک شادی و غمی تو کم‌نظیر و نادری
تو هم نفس تو هم‌قدم تو همرهی و همدلی
تو پیشگام و پیشرو در انعکاس مشکلی
احمدرضا سهرابی
گر هم گله‌ای هست، دگر حوصله‌ای نیست 
علی شاهسون
ما برای نام و نان نمی‌نویسیم 
اگر هم می‌نویسیم برای حمایت از نان‌آوران است
تمام هم و غممان برای مردم است
امان از روزی که خود حامی نداریم
مریم شمالیان
تو سکوت مرا بشنو تا نرسد به کسی فریادم.
محمد صادقی
نوشیدن چای شیرین دیگر رسم نیست
بیا به رسم زمانه قهوه‌ای تلخ بنوشیم
دانیال طهماسبی نژاد
در هوایی که شما و در مسیری که شما
ای به زخم‌هایتان که دست می‌کشم
و از دهان‌هایتان که پیش می‌تازم
من ایستاده دربرابر روزهای ناگزیرم
پاسبان مرزهای آفتاب
ابراهیم عباسی
در این وادی قلم تیغی است بران
گهی از من  ببرد نان و گاه گردن
چه غم دارم که این ناقابلم را
گذارم در پیشگاه و ‌پای مردم 
چنان گویم چنان بنویسم امروز 
که شاید کنم کاری برای نان مردم 
جلال‌الدین عرفانی
گاه از آن روز که آمد قلم به دستم پر خشم
گاه از امروز که قلم هست، ولی دستم نیست
گاه از آنها که نوشتم هر روز
گاه از آنها که نشد بنویسم 
این بدتر نیست از جهنم 
که بدانی، نتوانی اما
امیرحسین عزیزی منش
تیترها می‌رسند و می‌افتند
رسم دنیا همیشه این بوده است
عاقبت، آنچه تیتر خواهد شد
خبر داغ روز موعود است…
زهرا عسکری
نگاه به کار مفیدم، کَس نمی‌کند
هزار دیده منتظر یک اشتباه من است
خدیجه غضنفری
قلم در دستم می‌گیرم تا  درد دل بنویسم 
از اوضاع جامعه و روزگار خبرنگار بنویسم 
از روز خبرنگار و تقدیرها بنویسم 
از گزارش عملکرد مدیران بنویسم 
 از درد دل مردم و گرانی‌ها ... بنویسم
لیلا غضنفری
از اهل حق اگر نظری یافتی بگو
بی‌خون دل اگر گهری یافتی بگو
از توتیای اهل نظر خاک مفلس است
زین توتیا اگر قدری یافتی بگو
از رشته وجود سری ما نیافتیم
ای موشکاف اگر تو سری یافتی بگو
جز نعل واژگونه در این دشت پرفریب
از راهبر اگر اثری یافتی بگو
آنان که یافتند خبر بی‌خبر شدند
ای بی‌خبر اگر خبری یافتی بگو
مازیار فتحی
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نكنيم
جامه كس سيه و دلق خود ازرق نكنيم
عيب درويش و توانگر به كم و بيش بد است
كار بد، مصلحت آن است كه مطلق نكنيم.
خبرنگاری شغل، حرفه، عشق و هنر است
هنر و عشقی که با جان و دل آمیخته است
روز خبرنگار بر اهالی رسانه مبارک
فریماه فرهمند زاده
خبرنگار، خروسی است جنگی و ناترس
که سر بریده جشن و عزای یار بُوَد!
هاجر کجوری
حماسه حضور تو به صحنه‌های عاشقی 
چو کوه جلوه می‌کند به پهنه‌های عاشقی
برای وصف حال تو قلم فقیر و ناتوان 
تو روح استقامتی سنگ صبور مهربان
به عرصه‌های پرخطر همیشه حی و حاضری
شریک شادی و غمی تو کم‌نظیر و نادری
تو هم‌نفس تو هم‌قدم تو همرهی و همدلی 
تو پیشگام و پیشرو در انعکاس مشکلی
درد دل خلایق از گلوی تو بیان شود 
آینه‌ای و رنجشان به چهره‌ات عیان شود
غمخور خستگان تویی به گاه سیل و زلزله 
ز جان دعایشان کنی تو در نماز و نافله
حجت کهیاری
گرچه خبرنگاری کاری است دشوار
 اما دوای خستگی‌اش، عشق به وطن بُوَد
سروش سلیمی
ما آزموده‌ایم در این شهر، بخت خویش 
باید برون کشید از این ورطه، رخت خویش
میثم محجوبی
هر چه بود و هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم بُرد این از یاد: کآتشی بودیم، بر ما آب پاشیدند...
محمود محمدی
غفلت ایام عیش نزد محقق خطاست
اول صبح است خیز، کآخر دنیا فناست
احمدرضا مداح
غزل عکس منم روزی به پایان می‌رسد
قاب‌های زندگی روزی به پایان می‌رسد
گفته بودم که بیا از تو بسازم قابی
چشم‌هایم کی به راه انتظار، به پایان می‌رسد
نغمه‌های من پر از شات‌های زندگی است
زندگی در زندگی روزی به پایان می‌رسد
لحظه‌های من پر از اضطراب و خستگی است
خواب راحت کی به چشمان من به پایان می‌رسد
رنگ‌ها را بین که در فصل خزان
گوئیا پاییز با من به پایان می‌رسد
زهره مرزبان
در ابعاد این عصر خاموش
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم
بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد
و خاصیت عشق این است
حمید معینی
به آنچه می‌گذرد دل مَنه، که دجله بَسی
پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
گَرت ز دست بر آید چو نخل باش کریم
ورت ز دست نیاید چو سَرو باش آزاد
فاطمه مقدم
من و خورشید را هنوز
امید دیداری هست،
هرچند روز من
آری
به پایان خویش نزدیک می شود
محمدحسین نیکوپور
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می‌ترسم از آنکه بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این
فرزاد وثوقی
از دست عزیزان چه بگویم گله‌ای نیست
گر هم گله‌ای هست دگر حوصله‌ای نیست

تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
نام و نام خانوادگی

آدرس ایمیل

متن نظر

کد امنیتی