[ فردا را به امروز می آوریم ]
  • آخرین شماره ۲۰۷۵
  • دوره جدید

با «آغوش باز» به استقبال فراموش شدن برویم!، روزنامه شیراز نوین

«آغوش باز» اگرچه بهترین فیلم شعیبی نیست، اما در زمره قابل احترام‌ترین فیلم‌های او و یکی از شریف‌ترین آثار جشنواره چهل‌ودوم جای می‌گیرد.
به گزارش خبرگزاری مهر، به عقیده ژان بودریار فیلسوف برجسته فرانسوی یکی از بزرگترین چالش‌های زندگی انسان معاصر «نمایشی شدن» همه شئون زندگی است. گویی ما فقط به چیزی که دیده شود، توجه می‌کنیم، به دیده شدن خودمان فکر می‌کنیم. ما چیزی را که نتوانیم، ببینیم باور نمی‌کنیم و اگر خودمان به اندازه کافی دیده نشویم باور به خودمان را هم از دست می‌دهیم.
با این حساب خیلی از ارزش‌های انسانی، مخصوصاً ارزش‌های خانوادگی مثل گذشت و فداکاری که معمولاً به سادگی دیده نمی‌شوند، فراموش می‌شوند و به محاق رفتن این ارزش‌ها می‌تواند یک مادر، یک پدر و یک فرزند را ناامید و افسرده کند. همین اتفاق در عرصه جامعه هم رخ می‌دهد و وقتی رقابت خونین و بی‌رحمانه بیشتر دیده‌ شدن درمی‌گیرد، جدا از اینکه انسان‌ها چه ارزش‌هایی را قربانی موفقیت فردی می‌کنند، خیل عظیم بازندگان اجتماعی با ناکامی و سرخوردگی سختی مواجه می‌شوند که دقیقاً ناشی از رقابت بی‌رحمانه و پیروزی خودخواهانه سلبریتی‌ها و آدم‌های تشنه شهرت است.
رولو می روان‌شناس بسیار عمیق آمریکایی که نظراتش پایه نظریه روان‌درمانی اگزیستانسیال اروین یالوم است، می‌نویسد: این هرگز شناخته نشدن انسان گمنام، این تنهایی، به انزوا بدل می‌شود و ممکن است فرد را به تسخیر دیوآسایی درآورد، زیرا عدم اعتماد به نفس و خودناباوری‌هایش -«من در واقع وجود ندارم چون نمی‌توانم بر کسی تأثیر بگذارم»- در درونش باقی می‌ماند، در انزوایی نامحسوس و جانکاه تنفس می‌کند و راه می‌رود. تعجبی ندارد که اسلحه برمی‌دارد و رهگذرانی را نشانه می‌گیرد که آنها هم برای او گمنام هستند. حالا از خودتان بپرسید چه کسی دکور پرهزینه کنسرت فیلم «آغوش باز» را آتش زد؟ چرا بهروز شعیبی این سؤال را به شکل واضح جواب نمی‌دهد؟ چه اهمیتی دارد؟ به نظر من یکی از همین آدم‌های نادیده گرفته‌شده، یکی از آن کارگران طراحی دکور که از همه بیشتر کار می‌کنند، ولی هنوز حقوقشان را نگرفته‌اند. انگیزه‌اش را دارند. آن برقکار ساده که مظنون اصلی است انگیزه‌اش را دارد. حتی همسر «پیام» خواننده جاه طلب فیلم با بازی حامد کمیلی، با این که حتی یک بار هم در فیلم دیده نمی‌شود و اساساً به خاطر اینکه در زندگی دیده نمی‌شود انگیزه‌اش را دارد. اگرچه او مهربان‌تر و شهودی‌تر از این حرف‌هاست. او دستبندهای کوچک می‌سازد تا یک فروشنده نابینا برایش بفروشد. آن فروشنده نابینا نماینده مقابله با همه‌جنبه‌های نمایشی زندگی است که بودریار ما را از شیوع آنها می‌ترساند. خط داستان موازی پیام و کشمکش‌های فراوان کنسرتش، داستان مراقبت کردن پدر او از مادرش است که مبتلا به آلزایمر است و فقط یک‌بار در طول فیلم شوهرش را می‌شناسد. این بیماری آلزایمر مادر در یک تضاد بسیار معنادار با زندگی معناباخته پسرش قرار می‌گیرد. پیام همه تلاشش را می‌کند تا در حافظه‌ها بماند، اما مادرش او را به یاد نمی‌آورد. گویا او نیز مادرش را فراموش کرده ‌است. فقط پدر است که با یکی از همان ارزش‌های نادیدنی؛ یعنی رحم و گذشت از همسرش مراقبت می‌کند.
«آغوش باز» اگرچه بهترین فیلم شعیبی نیست، اما در زمره قابل احترام‌ترین فیلم‌های او و یکی از شریف‌ترین آثار جشنواره چهل‌و‌دوم جای می‌گیرد.

تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
نام و نام خانوادگی  

آدرس ایمیل    

متن نظر  

کد امنیتی