جوانی خواهرش را کشت و خودکشی کرد، روزنامه شیراز نوین
پسر جوان اصلاً دخترهایی را که اغفال کرده بود به یاد نمیآورد، او که از دولتی سر پدر کارخانهدار و میلیاردش در رفاه کامل بود، هر کاری که به قول خودش عشقش میکشید انجام میداد و از جوانیاش لذت میبرد. او با دوستانش دختران نوجوان را شناسایی میکرد و پس از برقراری ارتباط تلگرامی با آنان، به خلوتگاه میکشاند و با دوستانشان به آنان تجاوز میکرد و پس از گرفتن فیلم دختران بیچاره را تهدید میکردند تا اگر به کسی ماجرا را بگویند آبرویشان را خواهند برد.
سناریو تلخ
چیه امیرخان؟ فکر کردی ما بیعرضه و دست و پا چلفتی هستیم؟ نه داداش من، این طوریها هم که تو فکر میکنی نیست! نمیخواد سرمون منت بذاری که همیشه این تو بودی که بساط خوشگذرونی رو برامون فراهم کردی. یکی، دو ماهی هست که با یه دختر مثل پنجه آفتاب چت میکنم.
من که عکسشو دیدم هوش از سرم پرید، چه برسه به تو که عاشق خوشگل مشگلایی! دختره میترسید یه قرار بذاریم و همدیگه رو ببینیم. فکر کردی فقط خودت مخ زدن بلدی؟ نه جونم، اونقدر از عشق و عاشقی حرف زدم که دختره رو راضی کردم فردا بیاد خونه پیشم. خوشبختانه از اونایی که هر بلایی هم که سرش در بیاری، از ترس آبروش هرگز حرفی نمیزنه! فردا که اومد، زنگ میزنم بیای تا بدین وسیله از خجالتت در بیایم!
و روز بعد ساعت دو بعدازظهر بود که موبایل امیر زنگ خورد. دوستش بود که به آرامیصحبت میکرد: «دختره اومد امیر، بهش قرص خوابآور دادم. الآن خوابه خوابه. به دو، سه تا از بچههای دیگه هم زنگ زدم بیان. تو هم زودتر خودتو برسون!» و امیر هم که همیشه منتظر چنین فرصتهایی بود، ماشین مدل بالایش را روشن کرد و با سرعت به سمت خانه دوستش حرکت کرد.
سه نفر از دوستانش هم آمده بودند و هر کدام به نوبت داخل اتاق میرفتند و... نوبت آخر، نوبت امیر بود. نوبت آخر، نوبت مرگ بود. نوبت زشتی و پلیدی و سیاهی. خدای من! امیر گوشه اتاق و روی تخت با خواهر خودش روبرو شد! خواهرش نور چشمان امیر بود، عزیز دردانه بود. امیر او را بیشتر از هر کسی در دنیا دوست داشت.
لحظاتی که مثل مسخ شدهها خیره شده بود به جسم بیهوش خواهرش، همه کارهایی که کرده بود مانند فیلم جلوی چشمانش جان گرفت. به یاد دخترکانی افتاد که بیآبرویشان کرده بود، به یاد مهتاب و...
کسی نمیداند در آن لحظات چه بر امیر گذشت! دیگر هیچ چیز دست خودش نبود. با چاقوی ضامنداری که همیشه در جیب کتش داشت، خواهرش را غرق در خون کرد و سپس خودش را هم از پای درآورد.
همه شرکتکنندگان در مراسم تشییع جنازه، سر مزار امیر و خواهرش اشک میریختند و برای زود پرپر شدنشان افسوس میخوردند. کمیآن طرف تر اما، پدر و مادری مات و متحیر، مانده بودند مردد که اگر کسی ازآنها پرسید: «چرا بچههاتون کشته شدند؟!» چه جوابی دهند!
تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
خبرهای تصادفی روزنامه شیراز نوین