به استقبال روز نقرهفام میرویم
سینما زنده خواهد ماند
جستاری بر دگردیسیهای هنر هفتم وطنی در سده معاصر
شیرازنوین- سعیدرضا امیرآبادی
amirabadi_shznvn@yahoo.com
اپیزود اول: تقلا در آکواریوم
سینمای پیش از انقلاب، از تاریخ هنر هفتم ایران زدوده نمیشود. در دهههای سی و چهل و به دلیل نوظهور بودن هنر هفتم، سینمای ایران هنوز درک درستی از اسلوب داستانپردازی و ماهیت ستارهها نداشت. از این رو، به آزمون و خطا رو آورد و درصدد یافتن مسیر خود از میان بیراهههای سنگلاخ بود. اما با ورود به دهه پنجاه شمسی، به یکباره هنر هفتم وطنی قد کشید و در این دوران بود که بیضاییها، کیمیاییها، تقواییها و مهرجوییها رشد و تکامل یافتند تا هنر هفتم وطنی، برای دهههای متمادی از گزند قحطالرجال در امان باشد. با این حال، داستانهای تکراری و آکتورهای تکراریتر در بدنه سینما عذابآور شده بود و کلیت فیلمها و داستانها شباهت آزاردهندهای با یکدیگر یافته بودند. با این وجود، آثار تحسین شدهای همانند قیصر و گاو توانستند موج نوی سینمای ایران را رقم زده و به بنمایههای هنر هفتم وطنی استحکام بخشند. در همان دهههای چهل و پنجاه بود که بهترین فیلمهای سینمای جهان بر پردههای نقرهای ایران اکران شدند و تماشاگران و سینماگران را با شاهکارهای هنر هفتم آشنا کردند. به راستی تماشای بر باد رفته، کازابلانکا، ربکا، همشهری کین و شاهکارهای باستر کیتون، چارلی چاپلین، هارولد لوید، لورل و هاردی و نورمن ویزدوم بر پردههای نقرهای ایران چه لذتی داشته است! اکران ابرکلاسیکهای سینمای جهان، سبب شد هنر هفتم وطنی اندکی از گرفتاری در آکواریوم آثاری که همه مثل هم بودند رهایی یافته و تماشاگران، در مسیر هنر ناب جهانی قرار بگیرند. در کنار همه اینها، ما از ستارههای فیلمهای پیش از انقلاب به سادگی گذشتیم. بسیاری از آنها کارنامه سیاهی در فیلمفارسیها نداشتند و میشد به جای برچسبزنی و بایگانی کردن آنها در پستوی فراموشی، از تجربههایشان بهرهمند شد و به سینمای پس از انقلاب عمق بخشید.
اپیزود دوم: سینما زنده ماند
دهه شصت، دوران سخت جنگ و محرومیتها بود. مردم به صفهای طولانی و کمبودها خو گرفته بودند و زنبیلهای مادرانه در صفوف شیر، شکر و روغن به عادتی روزمره تبدیل شده بود؛ اما در همان وضعیت سخت جنگی هم سینما زنده بود و نفس میکشید. ژانر دفاع مقدس تازه پا به عرصه حیات گذاشته بود و هواداران آدرنالین، از تماشای آنها غرق در هیجان، حیرت و ستایش میشدند. در کنار فیلم جنگیها، ژانر سینمای اجتماعی نیز به شکل محدودی در حال رشد بود و اگرچه همه فیلمها شباهتهای زیادی با یکدیگر داشتند، شاهد آثار برجستهای هم بودیم که با گذشت زمان، از درجه کیفی آنان کاسته نمیشود. به یاد داشته باشیم که در سالهای اولیه انقلاب، تلاشهایی از سوی گروههای تندرو و رادیکالی صورت گرفت تا کلیت سینمای ایران به عنوان مرسولهای مبتذل شناسایی شده و از ادامه فعالیت آن جلوگیری شود. با این حال، درایت گروهی از اهالی هنر هفتم به همراه حمایت جمعی از مسئولان، سبب شد سینمای ایران در گرداب فراموشی و سرکوب از خاطرهها محو نشود و همچنان به رشد و نمو ادامه دهد. نکته جالب توجه در این است که در اوایل دهه شصت و با وجود مصیبتهایی همانند آنچه در سینما رکس آبادان روی داد، مردم از سالنهای سینما رویگردان نشدند و با اشتیاق در محضر باجهها حضور مییافتند. در این برهه بود که جنس قهرمانان پرده نقرهای، بسان ماهیت سیاسی کشور دچار دگردیسی بنیادینی شد و کلاهمخملیها جای خود را به مردان ظلمستیز و میهنپرست دادند. با این حال، سیطره محدود ژانرها خسته کننده شده بود و در سینمای ایران، به جز داستانهای اجتماعی کممایه و آثار جنگی تکراری، شاهد تولیدات دیگری نبودیم.
اپیزود سوم: دگردیسی
در دهه هفتاد بود که ویدئو از پستوی خانهها و گرفتاری در میان ایستهای بازرسی خلاص شد و به عنوان کالایی مجاز، لوکس و پرطرفدار در ویترین فروشگاههای شهر قرار گرفت. در این دوران، مؤسسه رسانههای تصویری که مردم از آنها با عنوان ویدئوکلوپ یاد میکردند گشایش یافت و دیگر، فیلمهای جکی چان و آمیتا باچان، یگانه مشتری ویدئوهای خانگی نبود. البته دهه هفتاد سینمای ایران متعلق به جمشید آریا و کلاهقرمزی است. این دو ستاره با ساختارشکنی، نفسی نو در کالبد هنر هفتم ایران دمیدند و تماشاگران را از ورطه تکرار رهایی بخشیدند. جمشید هاشمپور به سیستان رفته بود تا سوداگران مرگ را در نبردهای تنبهتن از پا درآورد و بارقههایی از ژانر ماجراجویانه و اکشن را در هنر هفتم وطنی تأسیس کند. از سوی دیگر، اندیشههای اتاق فکر جبلی و طهماسب با استقبال میلیونی بزرگسالان و خردسالان روبرو شده بود و عروسکی ساده و بیپیرایه، در میان ایرانیان به محبوبیت رسید. در حقیقت، وجه مشترک جمشید آریا و کلاهقرمزی، خلاقیت و ساختارشکنی آنها بود. مردم در دهه هفتاد از داستانهای ملالآور اجتماعی و جنایتهای دژخیمهای بعثی به ستوه آمده بودند و سینمای کمیک و ماجراجویانه، میتوانست پاسخی برای دلبستگیهای آنان ارائه کند. در این دوران بود که ژانرهای پلیسی، هراسانگیز، تعلیق و سینمای کودک ذرهذره قد کشیدند و سینمای ایران جایگاه خود را در میان همه طیفهای مخاطبان مستحکم ساخت؛ اگرچه پس از آن نتوانستیم از تجربههای گهرباری که در دهه هفتاد از تنوع ژانرها حاصل شده بود به نحو شایستهای بهرهبرداری کنیم و تمامی تولیدات سینمای ایران به مضامین طنز و داستانهای اجتماعی انحصار یافت. شاید جدیترین معضل کنونی سینمای ایران نبود تنوع در ژانرها باشد.
اپیزود چهارم: بهرهکشی از سیاست
دهه هشتاد سینمای ایران، بر سر یک سهراهی قرار گرفت. رهگذران شاهراه اول، بزرگانی بودند که راه و رسم مخاطبمداری و اسلوب حرفهای فیلمسازی را به خوبی آموخته بودند و آثار آنان، با استقبال منتقدان و تماشاگران روبرو میشد. پس از آن، نوبت به فیلمهای متوسطی میرسید که تمامی تلاش خود را بر گیشهمداری معطوف کرده بودند و در میان دیالوگهای خوشرنگ و لعابشان، نیمنگاهی به بحرانهای اجتماعی و چالشهای مدنی هم داشتند. آنها از فضای سیاسی جامعه برای گفتن حرفهای نو بهره بردند که پیش از این جرأت مطرح شدن نیافته بود و سینمای ایران، آینه تمامنمایی از اجتماع شد. در این دوره بود که فرضیه قهر تماشاگران به طور تمامعیار منتفی شد و بسیاری از فیلمها در پناه خرقعادتها و ساختارشکنیها، به فروش میلیاردی و جابجایی رکوردها دست یافتند. البته یکی از نقاط کور کارنامه فیلمسازی ایران در دهه هشتاد، متولد شدن فرزند ناخلفی به نام سینمای سوپرمارکتی بود. در این برهه بود که بسیاری از آثار سینمایی به دلیل محتوای نازل و کفیت فرومایهای که از آن در عذاب بودند، فرصتی برای اکران نیافته و برای آنکه بازگشت سرمایه داشته باشند، راهی سوپرمارکتها شدند. متأسفانه گروهی از فئودالهای سرزمین سینما به این شیوه از فیلمسازی (!) دل بستند و در مدت زمانی کمتر از یک ماه، فیلم را به هر طریقی بود به پایان میرساندند. برای آنها وسواس و برداشتهای چندباره کارگردان مفهومی نداشت و هزینه ساخت فیلم در اولویت قرار میگرفت. به همین دلیل، در دهه هشتاد نمودار کیفی آثار سینمایی، فراز و فرودهای بیشماری را تجربه کرد. در این دوران، شاهد درخشش سینماگران بزرگی نظیر فرهادی بودیم که پله ترقی را با شتاب پیمود و راه خود را به معتبرترین آوردگاههای بینالمللی باز کرد. از سوی دیگر، شاهد تهیهکنندگانی بودیم که بی آنکه تخصصی داشته باشند بر صندلی کارگردانی تکیه کرده و با توسل به پولهای بادآورده، در هنر هفتم وطنی به ماجراجویی پرداختند.
اپیزود پنجم: بلوغ نسبی
سینمای دهه نود ایران حرفهای زیادی برای گفتن دارد. چالشهای مدنی و بحرانهای اجتماعی توسط فیلمسازان کهنهکار و کارگردانان نوظهور به خوبی پردازش میشوند و شیوههای نگارش داستان، قوام یافته است. اگرچه هنر هفتم وطنی نتوانسته خود را از هجمه فئودالهای سرمایهدار در عرصه سینما رهایی بخشد؛ مخاطبان با تماشای آثار پرمایه و تأملبرانگیز به بلوغ نسبی رسیدهاند و آثار فرومایه سوپرمارکتی، موردپسند شمار کمتری از علاقهمندان قرار میگیرد؛ اگرچه سینمای خوب، سینمایی قلمداد میشود که برای سفلیترین تا اعلیترین هرمهای فکری جامعه آثاری برای ارائه کردن داشته باشد و تولیدات خود را منحصر به جریانات سیال ذهن و آثار معناگرایانه نکرده باشد. این خاصیت ذاتی سینماست که برای طیفهای مختلف مدنی محصولات متناسبی ارائه کند و هیچ منتقدی نخواهد توانست علاقهمندان آثار بالیوودمآبانه را متهم به سطحینگری و فرومایگی کند؛ چراکه سینما برای مخاطبان بیشمارش، به مدیومی برای رهایی از روزمرگیهای کشنده محسوب میشود و هر یک از مخاطبانی که در محضر آن مینشینند، در حقیقت پناهندگانی از دنیای رئال هستند. به همین دلیل است که هیچیک از آثار سطحی و معناگرا شایسته تحقیر و مذمت نیستند و باید به سلیقه عمومی جامعه احترام گذاشت. سینمای دهه نود ایران تا حدودی در اجرایی کردن این مهم موفق بوده و گامهای موفقیتآمیزی در راستای تعالی تماشاگران برداشته است. بسیاری از فیلمسازان معاصر تلاش میکنند در پرتو داستانهایی که به وفور در محیط پیرامون یافت میشوند، مخاطبانشان را به فرایند خوب اندیشیدن دعوت کنند و از آنها بخواهند از زوایای متفاوتی به بحرانهای پیشرو بنگرند. سینمای دهه نود ایران تا حدود زیادی از سودای ادبیات دستوری و نصیحتهای تجویزی رها شده و در پی تحریک حس همذاتپنداری مخاطبان است.
اپیزود ششم: سرنوشت مجهول
در هزاره پیشرو، چشمانداز سینمای وطنی روشن است. اندیشههای اهالی پرده نقرهای به تکامل رسیده و آنها راه و رسم نمایش بحرانهای اجتماعی در قالب داستانهای جذاب و پرفراز و نشیب را به خوبی فراگرفتهاند. در کنار موفقیتهایی که در سینمای اجتماعی کسب کردیم، در ژانر کمیک نیز کارنامه مقبولی به دست آوردیم. بسیاری از نقشآفرینان داستانهای طنز، دیگر از لودگی و هجویههای بصری رها شدهاند و توانایی خود را با بهرهگیری از سناریوهای منسجم عرضه میکنند. اما سینمای ایران هنوز نتوانسته در بقیه ژانرهای هنر هفتم، کارنامه درخشانی داشته باشد. فعالیت ما در سینمای سیاسی نزدیک به صفر است و علاقهمندان قصههای هراسانگیز، نمیتوانند محصولات موردنظر خود را از مارکت وطنی تهیه کنند. در عرصه پویانمایی نیز تلاشها و سرمایهگذاریهای محدودی از سوی بخش خصوصی صورت گرفته که شرایط اکران و آمار فروش، رضایت نسبی تهیهکنندگان را جلب نمیکند. در ژانرهای پلیسی و داستانهای ابهامآلود هم سناریوهای منسجمی پیشروی کارگردانان وطنی نیست و بیشترین فعالیتهای ما در این زمینه، به آثار سفارشی در عرصه صداوسیما منحصر میشود. سینمای مستند ایران هم در فراموشی محض قرار دارد و معدود آثار تولید شده، در کنج فراموشی از یاد رفتهاند. تمامی این کاستیها سبب میشود علاقهمندان سینما برای ارتزاق بصری خود به سراغ سینمای بینالملل بروند؛ آوردگاهی که بسیاری از سکانسها و اپیزوهایش جهتدار و یکسویه است و درصدد انحراف افکار عمومی از واقعیتها برمیآید. از یاد نبردهایم که بزرگترین کارخانه رویاسازی، چگونه با تحریف واقعیتهای تاریخی، سرمایهگذاریهای زیادی برای ساخت مجموعه فیلمهای 300 کرد و ایرانیان را ملتی خشونتطلب، بدوی و عاری از تمدن نشان داد. به همین دلیل، شایسته است توجه مضاعفی در زمینه پرورش ژانرهای سینمایی صورت گرفته و تمامی قوای موجود، در اختیار داستانهای اجتماعی قرار نگیرد. به یاد داشته باشیم که سینما، جهانشمولترین هنرهاست و تأثیرگذاری شگفتانگیزی بر افکار عمومی دارد.