سوگواره خزان، روزنامه شیراز نوین
سعیدرضا امیرآبادی- روزنامه نگار
amirabadi_shznvn@yahoo.com
بسیاری از سالمندان ایران خوشحال نیستند. خرده مستمریهای بازنشستگی مجالی نمیدهد تا خانه پدربزرگ و مادربزرگ محفل گرمی برای دورهمیهایخانوادگی و پذیرایی از نوهها باشد و آنها چارهایجز سپری کردن روزهای باقیمانده عمر در سکوت و خانههایخلوت ندارند. فرزندان هم به خوبیمیدانند والدین کهنسال خرده پس اندازهایشان را ماهها و سالهای پیش هزینه کردند و نمیتوان در روزهای مبادا به حمایتهای مادی آنها دل بست. اگرچه درد نداری همیشه با رنج و غم همراه است، اما در دوران بازنشسستگی آنها نیاز بیشتری به پساندازهای مالی داشته تا پشیزی برای مخارج احتمالی کنار گذارند و در روزمبادا کاسه احتیاج به دست نگیرند...
وامهای دو میلیونی و پنج میلیونی نهاد و دستگاهها هم در این ترافیک پولی آن قدر ناچیز هست که گرهی از کوه مشکلات آنها باز نکند و حوصلهای برای جنگیدن با بروکراسیهای ملالآور نداشتهباشند.
بسیاری از سالمندان ایران خوشحال نیستند. آنها به خوبی میدانند که رنج بیماری فقط گوشهای از دردی است که بر جان نحیفشان میافتد و حریف اصلی آنها حاشیههای دارو و درمان است. سبد حمایتی بیمهها هر روز کوچکتر از گذشته میشود و هزینه هیچ سنخیتی با مستمری ناچیز بازنشستگان ندارد. باز پسگیری وجوه درمان از بیمههایتکمیلی هم آن قدر در بروکراسیهای اداری گره خورده که تن رنجور سالمندان نتواند ساعتها در راهروهای ادارات منتظر شود تا شاید گوشهای از هزینههایش را بازستاند. به راستی مگر انعقاد تفاهمنامه میان بیمهها و بیمارستان عملیات غیرممکن است که آنها از کهنسالان رنجور میخواهند پس از پرداخت همه هزینهها به بیمه مراجعه کرده تا شاید قسمتی از وجه را به تأخیر چندماهه دریافت کنند. شاید آنها بر این امیدند که سالمندان از سر بیکسی و ناتوانی قید باز پسگیری هزینههای دارو و درمان را بزنند و این مبالغ در جای بهتری صرف خدمترسانی شود. همه اینها یک سوی ماجراست. باید کمبود دارو و گرانی آن را به مشکلات سالمندی اضافه کنیم تا اندکی بر دردی که بر زندگی بزرگان جامعه ریشه افکنده آگاه شویم. هر چند که این روزها دیگر بیماری و مرگ و میر جوان و پیر نمیشناسد و بحرانها آن چنان همه طیفهای سنی را در برگرفتهاند که راه گریزی هم نیست.
بسیاری از سالمندان ایران خوشحال نیستند. در کنار ابتلا به بیماریهایجسمی، بسیاری از سالمندان دچار مشکلات روحی و روانی نیز هستند. آنها سالهای پرمشقت جنگ را پشت سرگذاشتند و صدمات روانی آن دوران سخت اینک بر پیکره نحیفشان سنگینی میکند. در کنار همه اینها لحظهای از دغدغههای فکری فرزندان هم رهایی نمییابند. فرزندانی که به دام اعتیاد فروافتادند؛ فرزندانی که علیرغم تحصیلات عالیه نمیتوانند شغل مناسبی یافته و بهترین سالهای عمرشان را با پریشانی میگذرانند؛ فرزندانی که با تلاش شبانهروزی از پس تأمین معاش حداقلی بر نمیآیند و چالشهای فکری بر وجودشان سایه افکنده است. همه آنها با نگرانی به سرنوشت فرزندانشانمینگرند و بیآن که کلامی بر زبان آورند، دغدغه روزهای پیش رو را دارند. روزهایی که مبادا بحرانهایی اقتصادی و تورم به کمترین مشکلاتمان بدل شود و آتش جنگ بر جان عزیزانمان بیفتد.
بسیاری از سالمندان ایران خوشحال نیستند. بهترین تفریح گروهی از سالمندان گردهمایی در پارکها و مروری بر خاطرات جوانی است. در حالی که آغاز دوران سالمندی برای بسیاری از مردم جهان مقارن با جهانگردی و آغاز تفریحاتی است که در بحبوحه جوانی مجالی برای آن نداشتهاند. اما در ایران این یک آرزوی محال برای بسیاری از پدران و مادران است و بسیاری از آنها ناچارند تا آخرین نفسهایی که با دشواری بالا میآید پشت پیکانهای فرسوده و موتورهایی که یادگار جنگ جهانی است، همچنان به معاش حداقلی فکر کنند.
بسیاری از سالمندان ایران خوشحال نیستند. آنها با از خودگذشتگی منازل کلنگی و چشمنواز خود را با آپارتمانهایدلگیر جایگزین کردند به امید آن که فرزندان هم از دغدغه مسکن رهایی یابند. متأسفانه فضای سبز شهری هم از سرانه قابلملاحظهای برخوردار نیست که سالمندان بتوانند از طبیعت روحنواز آن بهره برداری کنند، چرا که دغدغه اول ما ساخت و ساز پلها و زیر گذرها بوده است و توجه شایستهای به گسترش فضاهای سبز شهری نداشتیم. در کلانشهرها باید آلودگی هوا را هم به مشکلات سالمندان اضافه کرد و به یاد داشت آنها روزها مجبور به خانهنشینی و تجربه زوال تدریجی هستند. در حقیقت دوران سالمندی در ایران به جای آن که فرصتی برای پیمودن راههای نرفته و لذت بردن از دورهمیهایخانوادگی باشد، بیشتر در انتظار سوت پایان و سوگواره خزان میگذرد.
بسیاری از سالمندان ایران خوشحال نیستند. برای درک این مسئله به استخر هتلهایپنج ستاره و بیمارستانهایخصوصی و کلوپهای وی آی پی نروید. بلکه باید به بازار وکیل رفت و پیرمردی را دید که در آستانه هفتمین دهه زندگیاش همچنان به جابهجایی بار همت گماشته است. باید به محلههای اسحاقبیک و سردزک رفت و سالمند آبرومندی را دید که بر کفشهای مردم پینه میزنند. باید بانوی سالمند و رنجوری را دید که هر روز کاسه کوچکش را پزندگی خیابان میبرد به امید آن که با دستان خالی بر بالین همسر زمینگیرش باز نگردد.
هیچکس پاسخگوی درد و رنج جانکاهی که بر زندگی شرافتمندانه سالمندان سایه افکنده نیست و متأسفانه و در کمال شرمساری به نظر نمیرسد که مصوبههایچند فوریتی هم بتواند کیفیت زندگی آنها را متحول ساخته و آرامشی را برایشان به ارمغان آورد. اما نگاه مثبت قانون به بحران سالمندی میتواند گذران عمر را برای میانسالان امروز که در آستانه سقوط به دوران سالمندی هستند، اندکی راحتتر کند. سالمندان ما توانی برای فریادهای بلند و مطالبه حقوق شهروندی و انسانیشان ندارند و این وظیفه همه دستگاهها و نهادهای عریض و طویل است تا رفاه نسبی را برای آنها فراهم کنند. سالمندان ایران خوشحال نیستند.
تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
خبرهای تصادفی روزنامه شیراز نوین