اسکوچیچ، معقولترین گزینه موجود، روزنامه شیراز نوین
شیرازنوین - میثم محجوبی: کیروش رفت، ویلموتس رفت و برانکو هم نیامد. ابتدا به نظر میرسید فدراسیون فوتبال به طور کلی قید مربی خارجی را زده است. هر روز صحبت از روی کار آمدن مربیان امتحان پس دادهای بود که نه کارنامه چندان خوبی در تیم ملی داشتند و نه از مقبولیت عمومی بین مردم برخوردار بودند. علی دایی و امیر قلعهنویی، گزینههایی بودند که طی یک ماه گذشته بحث آمدنشان به تیم ملی به طور جدی مطرح شده بود. نامهایی که قبلاً نتایج متوسطی در مسابقات مهمی چون جام ملتهای آسیا و مقدماتی جام جهانی به دست آوردند و به شکلی بدتر از آن چه حقشان بود، از تیم ملی کنار گذاشته شدند.
علاوه بر کارنامهای که به آن اشاره شد، چیزی که بیشتر باعث به وجود آمدن حس منفی به انتخاب این نامها میشد، میزان مقبولیت عمومی آنها بود. شاید به ظاهر به نظر برسد که این فاکتور چندان تأثیری در نتیجهگیری مربی و موفقیت تیمی چون تیم ملی نداشته باشد؛ اما در واقع چنین نیست. همین کیروش پرتغالی تا زمانی که رودرروی هواداران پرسپولیس نایستاده بود، با وجود تمام بداخلاقیهایی که داشت، به لطف انسجامی که در نحوه بازی تیم ایجاد کرده بود و البته با حمایت همهجانبه رسانههای بزرگ، از مقبولیت عمومی بسیار خوبی برخوردار بود و بخش زیادی از نتیجهگیریاش نیز مرهون همین فاکتور مهم بود. اما همین آدم، به محض اینکه اختلاف با سرمربی سرخهای پایتخت را علنی کرد، با ریزش وحشتناکی در میان حامیانش مواجه شد. محبوبیت او که در نظرسنجیهای برنامه نود همواره بین 80 تا 90درصد در نوسان بود، به کمتر از 50درصد کاهش یافت و به سرعت در نتیجهگیری هم دچار مشکل شد!
سال گذشته در مسابقات جام ملتهای آسیا، به وضوح شاهد بودیم که دل خیلی از علاقهمندان به فوتبال دیگر با تیم ملی نیست. نه فقط پرسپولیسیها، که تعداد زیادی از هواداران سایر تیمها هم دیگر دل خوشی از کیروش نداشتند و حتی علاقه به شکست تیم تحت هدایت او را به شکلی علنی بروز میدادند! اینکه چرا باید تیمهای باشگاهی از تیم ملی مهمتر شوند، خود بحثی جداگانه است و ریشه در معضلات فرهنگی فضای فوتبال ایران دارد؛ اما بههرحال این واقعیت تلخ را نمیشود انکار کرد.
درباره علی دایی و امیر قلعهنویی هم کم و بیش این مسئله صدق میکند. علی دایی با وجود افتخارآفرینیهای فراوان در عرصه ملی، به خاطر اخلاقهای خاص و عوامناپسندی که در سالیان اخیر از خود نشان داده، از آن محبوبیت دوران بازیاش برخوردار نیست. خاطره تلخ آخرین تجربه هدایت تیم ملی توسط او هم این مسئله را تأیید میکند. با اینکه ده سال از آن زمان گذشته؛ خاطره آن شکست خانگی مقابل عربستان و فحاشی چندین هزار تماشاگرنما به این اسطوره انکارنشدنی فوتبال ایران، به سختی از ذهن علاقهمندان به فوتبال زدوده میشود.
گزینه دوم کسی نبود جز امیر قلعهنویی؛ کاربلدترین و پرافتخارترین مربی در تاریخ لیگ برتر فوتبال ایران. او حتی در تیم ملی هم عملکردش به آن شدتی که رسانهها به اذهان عمومی القا کردند، بد نبود. تیم او را ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی بازنده کرد؛ وگرنه شاید حتی شانس این را داشت که طلسم عجیب و غریب قهرمانی در جام ملتهای آسیا را با دست خودش بشکند. البته به نحوه بازی تیم او هم انتقادهایی وارد بود؛ اما نه آنطور که رسانههای ضد او شروع به تخریبش کردند!
بنابراین، انتخاب قلعهنویی از نظر فنی توجیهپذیر بود؛ اما وقتی بحث انتخاب سرمربی تیم ملی ایران در میان است، قطعا تأییدیه فنی گرفتن کفایت نمیکند. میزان محبوبیت قلعهنویی در مقایسه با کیروش و علی دایی، به شدت کمتر است. با اینکه استقلالیها با هیچ مربی دیگری به جز او قهرمان لیگ برتر نشدهاند؛ حالا تعداد استقلالیهای طرفدار قلعهنویی از تعداد مخالفانش کمتر نباشد، بیشتر هم نیست! در میان پرسپولیسیها و هواداران سایر تیمها که دیگر جای پرسش و تحقیق ندارد و وضعیت معلوم است. این میزان کم مقبولیت عمومی چیزی است که در آینده میتواند برای این سرمربی موفق «باشگاهی» دردسرساز شود. اگر او انتخاب میشد، از همان ابتدا فشار افکار عمومی را روی خود احساس میکرد و از آنجا که تیم ملی هم در برهه خطرناکی به سر میبرد و امتیاز از دست دادن در چند بازی آینده به معنی از دست دادن جام جهانی خواهد بود، همین فشارها میتوانست باعث کاهش شانس تیم ملی شده و فاجعهای جبراننشدنی رخ دهد.
در نهایت، هفته پیش نام سرمربی تیم ملی اعلام شد. برخلاف انتظار، او نه ایرانی است و نه نام بزرگی دارد؛ اما در وضعیت موجود و داشتههای فعلی، انتخاب معقولی به نظر میرسد. دراگان اسکوچیچ از جمله کرواتهای خوشنام و کاربلدی است که هفتمین سال حضور در ایران را سپری میکند. شاید در کارنامه او موفقیت درخشانی به چشم نخورد؛ اما تیمهای تحت هدایت او همواره فوتبال زیبایی را ارائه میدادند و با توجه به داشتههایشان، بد هم نتیجه نگرفتهاند. با وجود تبلیغات منفی بعضی رسانهها علیه اسکوچیچ، میتوان انتخاب او به عنوان بهترین گزینه موجود را تأیید کرد و به آینده تیم ملی با او امیدوار بود. علاوه بر مسائل فنی، اسکوچیچ در اذهان عمومی هم اگر دارای مقبولیت کافی نباشد، حداقل شخصیت نفرتانگیزی هم نیست و این یکی از برتریهای او در برابر امثال قلعهنویی و دایی به شمار میرود.
حال باید منتظر ماند و عملکرد اسکوچیچ را در بازیهای حساس آینده دید. اما فارغ از این انتخاب و خوب یا بد بودنش، مسئله دیگری نیز باقی میماند؛ این که چرا در طول 8 سال حکومت کیروش بر فوتبال ایران، نتوانستیم یک مربی ایرانی کنار این مربی کاربلد پرورش دهیم و او را به اندازهای بزرگ کنیم که بتوانیم هدایت تیم ملیمان را به او بسپاریم؟ مسلم بود شخصی چون مارکار آقاجانیان هر چند سال هم کنار کیروش بماند و بیاموزد، کسی نیست که بتوان تیم ملی را به او سپرد. چرا از شخص مقبولتری برای دستیاری کیروش استفاده نکردیم؟ اگر شخصیتهایی چون مهدی مهدویکیا یا وحید هاشمیان در طول این سالها زیر نظر کیروش رشد کرده بودند، حالا یک مربی محبوب و کارآمد ایرانی داشتیم و خیالمان بابت خیلی چیزها راحت بود؛ اما آیندهنگری نداشتیم و حالا باید به اسکوچیچ قناعت کنیم و فقط خوشحال باشیم که سراغ آن امتحان پس دادههای نه چندان دلچسب نرفتهایم!
تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
خبرهای تصادفی روزنامه شیراز نوین