مردی که سینما میداند، روزنامه شیراز نوین
تالار مشاهیر سینمای جهان شلوغ نیست. کمتر ستارهای میشناسید که از عهد کلاسیکهایزرین تا روزهایی پسامدرن امروزی پرفروغ مانده باشد. سخن از کلینت ایستوود افسانهای است. آفتاب سوزان آریزونا و بیابانهای بیآب و علف تگزاس سبب شدهاند تا چشمانش به اندازه ضخامت یک سکه طلا باز شوند و ماهیچههایصورتش به صورت منقبض خشک شوند. آنقدر در ردای کابوی تنهای جایزه بگیر، خوب ایفای نقش کرده که فرم کاراکترهایش بر محتوای وجودیش قالب شده و تا پایان عمر چارهای جز یدک کشیدن همان پرسوناژ جذاب و گیرا ندارد. کلینت ایستوود افسانهای، مردی که میمیک ندارد. در بحبوحه نقشآفرینی همه تلاش نویسندگان بر این بود که دیالوگهای او را به شیوهای به رشته تحریر در آورند که امکان ادای آنها با زبان بدنی و حرکت مردمک ممکن باشد. چرا که قهرمان قصه «خوب، بد، زشت» برخلاف دیگر همتایانش علاقه چندانی به گفتن ندارد و دلباخته سینمای سکوت است. البته او بر این باور است که در سینمای وسترن، آوای تاخت اسبها، نواخت گلولهها و موسیقی دلهرهآور موریکونه خودش گویای همه چیز هست و نیازی به بازگویی دیالوگهایی که انسجام فیلمنامه را خدشهدار میکند، وجود ندارد. اگر هر بازیگری در عالم سینما امضایی برای خود داشتهباشد، بطور حتم وجه تمایز کلینت استیوود به نوع پوشش و شیوهایکه بر روی اسب مینشست باز میگردد. مردی که ردای سرخپوستی مندرس بر تن داشت و از کهنگی چکمههایش گمان میرفت از قبایل بدوی راهزن باشد. اما همواره کلاه جیر فاخری بر سر میگذاشت و برق غلاف نقرهایاسلحهاش سبب میشد تا در دوئلها زنده بماند. او از معدود بازیگران سینمای وسترن است که به لطف تدوین و حقههایفیلمبرداری، صاحب تکنیک سرعت در هفت تیرکشی نشد. بلکه با صدها ساعت تمرین در جلوی آینه با هفت تیر واقعی عمویش توانست از سردمداران ژانر وسترن شود. پس از تولد ژانرهای دیجیتالی و به انزوا رفتن سینمای کلاسیک، استیوود باهوش تر از آن بود که به جرگه بازنشستگان و پیشکسوتان بپیوندد. او راه رسم مدیریت تصاویر و صحنهها را فرا گرفت تا شاهد بعد دیگری از پیرمرد بدون میمیک باشیم. با نگاهی به کارنامه حرفهای ایستوود در مییابیم که بازیگر «به خاطر یک مشت دلار» از مرز ژانرها رها شده و شیوه فیلمسازی خود را به داستانهایمختلف تعمیم داده است. او در کمال ناباوری «گاوچرانهای فضا» را در سبک و سیاق علمیتخیلی میسازد و از سوی دیگر «رودخانه میستیک» را با دستمایههایی از سینمای پلیسیماجراجویی روانه اکران میکند. کارنامه حرفهای ایستوود به نوعی ادعای زوال عقل بشری در کهنسالی را رد میکند. چرا که پیرمرد بدون میمیک در آستانه 90 سالگی توانست «تکتیرانداز» و «سالی» را روانه پرده نقرهای کند. آثاری که شکلگیری آنها به قوای ذهنی قابل ملاحظهای از سوی کارگردان نیاز دارد و نمیتوان با چند دستاورد رایانهای آنها را روانه پرده نقرهایکرد. پیرمرد گاوچران بارها نامزد جایزه اسکار شد وبارها نرد زرین را به خانه برده است. اکنون ایستوود افسانهای۹۰ ساله است. مک کارتی از منتقدان سختگیر سینما درباره پیرمرد افسانهایهالییود مینویسد: بهعنوان یک بازیگر و در طول یک دهه اخیر تنها در دو فیلم بازی کرده اما فعالیت کارگردانیش همچنان بیوقفه ادامه یافته مییابد.
وی در دهه هشتاد سالگی هشت فیلم ساخت که برابر با استیون اسپیلبرگی است که ۱۶ سال از او جوانتر است. این منتقد در ادامه میگوید: خوشبختانه گروهی از کارگردانها هنوز دارای انگیزه و نشاط در دوران بازنشستگی هستند که از جمله آنها میتوان به اسکورسیزی، آلمادوار، شریدر، اسپیلبرگ، پولانسکی، ورنر هرتسوگ، ریدلی اسکات، ارول موریس، اسپایک لی و برادران کوئن اشاره کرد.
مک کارتی در ادامه مینویسد: در میان کارگردانهای بزرگ که هنوز زنده اند و به فعالیت مشغول میباشند، شاید ژان لوک گدار و وودی الن هم اندازه ایستوود افسانهایباشند. کلینت ایستوود متولد شهر سان فرانسیسکو کالیفرنیا است. مادرش از در شرکت آیبیام و پدرش کارگر شرکت فولاد بودهاست. خانواده آنها بخاطر شغل پدرش در حال سفر بین شهرهای مختلف بودند اما در نهایت ساکن کالیفرنیا شدند و ایستوود جوان در این شهر تحصیلات خود را به پایان رساند. در دوران دبیرستان معلمانش وی را تشویق به حضور در برنامهها و کلاسهای نمایش میکردند اما وی خودش علاقهای به کارهای نمایشی نداشت. در نهایت نیز مشغول به انجام کارهای پارهوقت متفاوتی چون غریقنجات، فروشنده، آتشنشان جنگل و کار در زمین گلف شد.اگرچه که در بیشتر فیلمهای سینمای وسترن او در حال سیگار کشیدن است، اما در زندگی واقعی سیگار نمیکشد و بسیار به تغذیه و سلامت بدنیاش اهمیت میدهد.
وی مالک چندین هتل و باشگاه ورزشی و رستوران زنجیرهایبزرگ است. ایستوود از طرفداران ورزش گلف است و این ورزش را در جوانی و میانسالی به صورت حرفهایانجام میداد. تالار مشاهیر سینمای جهان شلوغ نیست. کمتر ستارهایمیشناسید که از عهد کلاسیکهایزرین تا روزهایی پسامدرن امروزی پرفروغ مانده باشد. سخن از کلینت ایستوود افسانهایاست. آفتاب سوزان آریزونا و بیابانهای بیآب و علف تگزاس سبب شدهاند تا چشمانش به اندازه ضخامت یک سکه طلا باز شوند و ماهیچههایصورتش به صورت منقبض خشک شوند.
تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
خبرهای تصادفی روزنامه شیراز نوین