[ فردا را به امروز می آوریم ]
  • آخرین شماره ۲۰۷۵
  • دوره جدید

خاطراتی که عطر «گل پامچال» دارد، روزنامه شیراز نوین

مهر/ کارکرد تیتراژ چیزی شبیه به جلد کتاب است که طراحش تلاش می‌کند با انتخاب عناصر، فرم‌ها و چینش‌ها با کمک گرافیک و موسیقی مخاطبان یک اثر را در جریان موضوع قرار دهد. شرایطی که گاهی بسیار نکته‌سنج، اندیشمندانه و حساب شده پیش روی مخاطبان قرار می‌دهد و گاهی هم به قدری سردستانه و از روی ادای یک تکلیف اجباری ساخته می‌شود که بیننده را از اساس با یک اثر تصویری دور می‌کند.
آنچه بهانه‌ای شد تا بار دیگر رجعتی به کلیدواژه «تیتراژ» داشته باشیم، مروری ‌بر ماندگارترین و خاطره‌سازترین موسیقی‌های مربوط به برخی برنامه‌ها و آثار سینمایی و تلویزیونی است که برای بسیاری از مخاطبان دربرگیرنده خاطرات تلخ و شیرین است و رجوع دوباره به آن‌ها برای ما در هر شرایطی می‌تواند یک دنیا خاطره به همراه داشته باشد. خاطره‌ بازی که پس از آغاز و انتشار آن در نوروز ۱۴۰۰ با استقبال مخاطبان رو‌به‌رو شد، ما را بر آن داشت در قالب یک خاطره ‌بازی هفتگی در روزهای جمعه هر هفته، روح و ذهنمان را به آن بسپاریم و از معبر آن به سال‌هایی که حالمان بهتر از این روزهای پردردسر بود، برویم. در هشتادمین شماره از این روایت رسانه‌ای به سراغ موسیقی تیتراژ سریالی رفتیم که لحظه لحظه‌اش برای مخاطبان دهه هفتاد تلویزیون تداعی کننده خاطرات تلخ و شیرینی بود که قطعاً و حتماً موسیقی‌اش یکی از مهم‌ترین و شاید برجسته‌ترین مؤلفه‌ای بود که توانست نام و یاد یک مجموعه تلویزیونی درباره جنگ و دوران دفاع مقدس را در صفحه پر فراز و نشیب خاطراتمان ثبت کند. مجموعه‌ای به نام «گل پامچال» که در اوایل دهه هفتاد تبدیل به گل سرسبد سریال‌ها و برنامه‌های تلویزیونی شد که آن زمان گرچه از کیفیت و کمیت کمتری به لحاظ مؤلفه‌های فنی حوزه سینما و تلویزیون برخوردار نبود، اما هرچه بود تبدیل به ابر رسانه‌ای شد که به معنا و مفهوم مطلق کلمه، تعریف کاملی از یک ابزار رسانه‌ای داشت و توانست حامل خوب و مؤثری برای انتقال یک «مفهوم» از سوی «فرستنده» به «گیرنده» باشد؛ مفهومی‌که اگرچه در این سال‌ها مملو از پارازیت‌های مختلف از این سو و آن سو است، اما در آن دوران در قالبی روایت محور و البته ساده، پیچیده‌ترین مفاهیم انسانی را به مخاطب و بیننده القا می‌کرد.
القائاتی که یکی از نمادهای عینی و متبلورشده آن در ملودی‌ها و موسیقی‌های به کار گرفته این سریال‌ها وجود داشت و هنرمندان و فعالان این عرصه به دلیل شناخت کاملی که از جنس مخاطبان آن سال‌های تلویزیون و در قالبی گسترده‌تر، جامعه داشتند، شرایطی را برای سازندگان اثر فراهم می‌ساختند که مفاهیم و قصه‌ها و روایت‌های مورد نظرشان به بهترین و مؤثرترین شکل ممکن در دل و جان و ذهن بیننده ته نشین نشود،
ته نشینی که گویی همچنان پای برجاست و بعد از گذشت سه دهه اگر نگوییم به طور تمام وقت، اما حتماً در مقاطعی از زمان همانند یک ساعت از قبل کوک شده، در ذهن و قلب مخاطب زنگ می‌زند و روحش را به دنیایی می‌برد که با بدی‌ها و جنجال‌های پایان ناپذیر این روزگار فاصله زیادی دارد، فاصله‌ای که حداقل کارکردش گوش سپردن به آهنگ و ملودی است که در قالب یک ارائه روایی از درون یک سریال یا یک مجموعه تلویزیونی مخاطب را به فضایی می‌برد که می‌تواند لحظاتی آرام بگیرد و از فضای چرک و مسموم این روزها دوری گزیند.
کارکردی هوشمندانه که بسیاری از سریال‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی دهه شصت و هفتاد تلویزیون آن را به خوبی برای مخاطبانشان معرفی کردند و موفق شدند بخش زیادی از خاطرات آن نسل تا به امروز را با خود همراه کنند. یک همراهی عاشقانه و بسیار انسانی که موسیقی در آن نقش و اثر زیادی داشت و به واسطه حضور هنرمندانی شناخته شده، موسیقی شناس و صد البته جامعه شناس توانست خاطرات ماندگاری را به واسطه همین ملودی‌ها در یاد و خاطره آدم‌ها ثبت کند. ملودی‌هایی که موسیقی متن و تیتراژ سریال گل پامچال به آهنگ‌سازی محمدرضا علیقلی با رعایت بسیار با دقت آهنگ‌ساز برای استفاده از ملودی‌های بومی ‌سرزمین ایران و البته دیگر گونه‌های موسیقی بی‌تردید یکی از بهترین‌ها و ماندگارترین‌ها بود.سریال تلویزیونی «گل پامچال» سال ۱۳۷۰ به کارگردانی محمدعلی طالبی تولید و در همان دوران از شبکه یک سیما پیش روی مخاطبان قرار گرفت. این سریال در همان سال‌ها از جمله محبوب‌ترین سریال‌های سیما بود که همچنان نیز از شبکه‌های مختلف تلویزیونی برای مخاطبان ارائه می‌شود. داستان این سریال ۱۳ قسمتی نوشته کامبوزیا پرتوی و محصول آن سال‌های گروه تلویزیونی شاهد دربارهٔ زندگی دختری است به نام لیلا که پس از بمباران شدید محل زندگی‌اش در جنوب کشور است. او در اثر بمباران خانواده‌اش را از دست می‌دهد. یکی از اقوام برای پیدا کردن خواهر لیلا به تهران سفر می‌کند و در این مسیر اتفاقاتی برای آن‌ها رخ می‌دهد، سپس به شمال کشور می‌روند. از سوی دیگر برای لیلا اتفاقی می‌افتد و خانواده‌ای شمالی لیلا را پیدا می‌کنند و او را پیش خود می‌برند و از او نگهداری می‌کنند. وقتی که خواهر لیلا پیدا می‌شود لیلا راضی نیست که همراه آن‌ها برود، در نتیجه خواهر لیلا رضایت می‌دهد لیلا نزد آن‌ها بماند و در مدرسه ثبت نام کند. داود رشیدی، فاطمه معتمدآریا، ستاره جعفری، کیومرث ملک مطیعی، رضا بابک، مریم حمیدی، اسماعیل گرامی، تانیا جوهری، محمود بصیری، پروین سلیمانی، مهری مهرنیا، روح الله مفیدی، محسن افشار، علیرضا اکبری سپهر، نسیم اکبری، لیلا محی‌الدین، مهسا محی‌الدین، سولماز صبا، علیرضا طالبی، لیلا نپوری‌زاده، رحمان باقریان، زهره سرمدی، علی محمد طالبی، نیره فراهانی، بهزاد رحیم خانی، مریم مقبلی، پریدخت اقبال پور، عباس امیرحسینی، مژگان بختیاری، اسماعیل رضایی، ژینوس تقی زاده، مهدی امانی، شاهرخ نورمحمدی، فاطمه طاهری، عطیه شهیدی از جمله هنرمندانی بودند که در این سریال به عنوان بازیگر حضور داشتند.
یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های تأثیرگذاری این سریال، فارغ از عناصر مرتبط با درام، کارگردانی، بازیگری و دیگر مؤلفه‌های فنی، موسیقی محمدرضا علیقلی بود که به واسطه توانمندی‌های کم نظیر وی در عرصه آهنگ‌سازی به ویژه آثار مرتبط با گروه سنی کودک و نوجوان، توانست نقش بسیار مؤثری در افزایش جامعه مخاطب چنین سریال‌هایی در دهه هفتاد ایفا کند، رویکردی که متأسفانه طی سال‌های اخیر به دلیل حرکت بدون برنامه ریزی در فرایند مرتبط با فعالیت‌های فرهنگی هنری کشورمان به سمت اقتصادی شدن بدون در نظر گرفتن مؤلفه‌های فرهنگی و جامعه شناختی این حوزه، بسیار کمتر شده و ماجرا را به سمتی برده که باید از محمدرضا علیقلی و دیگر همکاران انگشت شمارش به عنوان نسلی یاد کرد که حالا حالاها جانشینی برایشان وجود نخواهد داشت.
کارگردان سریال طی گفت‌وگویی درباره موسیقی «گل پامچال» که توسط محمدرضا علیقلی ساخته شد، گفت: ایشان یک سال بر روی موسیقی «گل پامچال» کار کرد و از تم‌های جنوبی و همچنین شمالی استفاده کرده بود. یک موسیقی تأثیرگذار ساخته بود که بخش‌هایی از آن خیلی شاد بود مثل موسیقی تیتراژ، یا بخش‌هایی که آوازهای گروه کر بود که «گل پامچال» را می‌خواندند. وی افزود: خوشبختانه موسیقی سریال خیلی جذاب واقع شد، در مردم خیلی رشد کرد و خیلی علاقه‌مندی به آن نشان داده شد؛ به گونه‌ای که شاید از پرفروش‌ترین کاست‌هایی بود که در آن دوره عرضه شد و البته پول آن هم به جیب افرادی رفت که نه خود آقای علیقلی بود، نه خود من و نه تهیه‌کنندگان. این موسیقی همه جای کشور پخش شد. همه آن را شنیدند و هنوز هم که هنوز است گاهی پخش می‌شود و حتی من شنیدم این سریال در دوره‌ای در تلویزیون ان‌اچ‌کی (NHk) ژاپن هم نمایش داده شده است؛ یعنی کاری که آن‌ها با اوشین خودشان برای ما کردند، ما هم با گل پامچال برای آن‌ها انجام دادیم.
به هر ترتیب بازخوانی چندباره چنین یادگاری‌های به جای مانده از آثار دهه شصت و هفتاد تلویزیون اگرچه در مقایسه با فناوری‌های نوین و امروزه ساخت آثار تصویری اصلاً قابل مقایسه نیست اما رنگ و محتوای به جای مانده از این آثار به قدری دربرگیرنده خاطرات و نوستالژی‌های جذابی است که می‌تواند تا سال‌ها مرجع مناسبی برای خاطره بازی و بازگشت به دورانی باشد که حداقل این چنین تلخ و گزنده نبود.

 

تاکنون نظری برای این خبر ثبت نشده است!
ثبت نظر جدید
نام و نام خانوادگی  

آدرس ایمیل    

متن نظر  

کد امنیتی